دو نوع آدم در این دنیا وجود دارد: افرادی که نسخهای از سری Dark Souls را تمام کردهاند، و آن دسته اشخاصی که هیچ نسخهای از سری Dark Souls را به اتمام نرساندهاند. این سری عناوین توسعه یافته توسط استودیوی فرام سافتور (FROM Software) در زمینه ارائه تجربهای دشوار شهرت داشته، معمولاً در کنار باسهای پرخاشگرش، بازیکنان را با اتمسفری به همان اندازه تاریک و سنگین له میکند. با این وجود، پس از هر مرگ دلیلی مناسب برای زنده شدن و تلاش دوباره وجود دارد، حال هرچقدر هم که این تلاشها بیهوده به نظر برسند. زیرا هرگاه که میخواهید در این عنوان «بهتر شوید»، بازیهای آقای هیدتاکا میازاکی (Hidetaka Miyazaki) همیشه شما را به چالش خواهند کشید تا قویتر از قبل گردید. طبیعت چرخه مردن، زنده شدن، و تلاش مجدد، به خوبی ماهیت داستان بازی Dark Souls را به تصویر میکشد. در ادامه با ما در پیکسل آرتس همراه باشید.
ممکن است تعدادی از شما با خود بگویید «صبر کنید ببینم، این بازیها داستان هم دارند؟!» بله. نه تنها این عناوین دارای داستان هستند، بلکه داستان بازی Dark Souls روایتی پیچیده و غنی بوده که در میان لایههایی از مضمونها و متون درون بازی پنهان شده است. از این رو برای بعضی از بازیکنان، به اتمام رساندن این عناوین به همان اندازه که از لحاظ گیمپلی مهم هستند، از بُعد داستانی نیز اهمیت دارند.
اگر به افسانههای غنی و داستان بازی Dark Souls علاقه دارید، در این مقاله ما خلاصهای دقیق و کامل را برای شما فراهم آوردهایم تا با داستان این مجموعه عناوین آشنا گردید. البته پیش از هرچیز باید بگوییم که خط زمانی و گذر زمان در این مجموعه بسیار گنگ و مبهم میباشد، خصوصاً وقتی به انتهای سری Dark Souls نزدیک میشویم. با این وجود، ما مهمترین نکات در داستان بازی Dark Souls و نسخههای بعدی آن یعنی Dark Souls 2 و Dark Souls 3 را در این مقاله بررسی خواهیم کرد.
داستان بازی Dark Souls – همه چیز از عصر باستانیان آغاز شد
پیش از آن که حتی شما دسته خود را لمس کرده باشید، وقایع بسیار زیادی در داستان بازی Dark Souls رخ داده است. قرنها پیش از آن که شما از Undead Asylum بگریزید، در دنیا هیچ چیزی جزء مه وجود نداشت. هیچکس زنده نبود، هیچکس نمیمرد، تنها اژدهایان وجود داشتند که به صورت جاودان، نظارهگر وضعیت دنیا بودند. این دوران با نام «عصر باستانیان» (Age of Ancients) شناخته میشد.
در زیر زمین، آتشی جادویی به نام «اولین شعله» (First Flame) به صورتی ناگهانی جرقه خورد و موجودات آدم مانند بسیاری را به سمت خود جذب کرد. این شعله افسانهای، دوگانگی میان نور و تاریکی، و زندگی و مرگ را به وجود آورد. اساساً میتوان گفت که «اولین شعله» زمان را به حرکت در آورد. سه موجود درون این شعله رفته و هر کدام یک «روح ارباب» (Lord Soul) را از آن خود کردند. گوین (Gwyn)، روح ارباب روشنایی را گرفت، در حالی که جادوگر ایزالیث (Witch of Izalith) روح ارباب زندگی را به تصرف در آورد. نیتو (Nito) نیز روح ارباب مرگ را از آن خود نمود. بدست آوردن این ارواح، قدرت بسیار زیادی به آنها بخشیده و آنان را به موجوداتی خدا مانند بدل کرد.
در عین حال، «کوتوله مخفی» (Furtive Pygmy) روح تاریک (Dark Soul) را یافته که به موجودات Hollow چیز با ارزشی به نام انسانیت (Humanity) بخشید. بدین صورت انسانها در داستان بازی Dark Souls به وجود آمدند اما قدرت آنها بسیار کمتر و غیرقابل قیاس با سه خدای این دنیا بود.
کشتن اژدهایان
به لطف این قدرتهای تازه یافتهشان، سه خدای فوقالذکر با اژدهایان وارد نبرد شده تا بتوانند سطح زمین را تسخیر کنند. متأسفانه نمیشد یک اژدها را با ابزار و قدرتهای عادی سرنگون کرد. یکی از این اژدهایان، Seath the Scaleless (سیث بدون پوسته)، به نژاد خود خیانت کرد، زیرا همانطور که از نامش میتوان حدس زد، وی بدون پوسته بدنیا آمده بود.
سیث به خدایان میگوید که اژدهایان به لطف پوسته سنگی خود جاودان هستند. هرچند میتوان این پوسته را با استفاده از رعد و برق از بدن آنها جدا نموده و آنان را بیدفاع کرد. از این رو گوین مقداری رعد و برق جمعآوری نمود و راه را برای دو خدای دیگر باز کرد تا بتوانند پیروزی را از آن خود کنند.
نیتو طاعون مرگ را بر سر اژدهایان آسیبپذیر فرود آورد. جادوگر ایزالیث نیز خانههای آنان را به آتش کشید تا که جایی برای فرار کردن نداشته باشند. این اقدامات باعث شدند تا تقریباً نسل اژدها به صورت کامل از روی زمین پاک شود و تنها موجودات مقلد ضعیفتری چون Drakeها و Wyvernها از این گونه باقی بمانند. تنها اژدهای واقعی باقی مانده سیث بود، از این رو خدایان به سطح زمین رفته و آن را به تسخیر خود در آوردند.
داستان بازی Dark Souls در زمان عصر آتش جریان دارد
زمانی که دنیا تحت کنترل اربابان (خدایان) در آمد، عصر آتش آغاز شد. این عصر را میتوان دورانی طلایی در داستان بازی Dark Souls دانست، که در آن همه چیز پر رونق بود. گوین پایتخت خودش آنور لوندو (Anor Londo) را در بالای یک کوه ساخت تا که به خورشید نزدیکتر باشد. نیتو کنترل مقبرههای زیرزمینی را در دست گرفته و مفهوم مرگ را از همان پایین در دنیا پخش نمود، در حالی که جادوگر ایزالیث به پژوهش و بررسی آتش پرداخت. دلیل وجود جادوهای آتشین در سری بازیهای Dark Souls نیز همین پژوهشهای جادوگر ایزالیث است.
علاوه بر خدایان، سیث نیز به آسانی بر تخت پادشاهی سرزمین مختص خود نشست. بخاطر خدمتی که به خدایان انجام داده بود، گوین سیث را شخصیتی سلطنتی نامید. همچنین آزمایشگاهی به سیث داده شده بود تا با هدف درک جاودانگی، روی موجودات زنده مختلف تحقیق نماید. این آزمایشات که معمولاً غیر انسانی و نفرتانگیز بودند، تعدادی از ساکنین آنور لوندو را خشمگین میکردند.
«هاول سنگی» (Havel the Rock)، شوالیهای وفادار در خدمت گوین، از آزمایشات سیث ناراضی بود. وی گروهی را برای از بین بردن سیث جمعآوری کرد، اما گوین با انجام اینکار مخالف بود. نهایتاً گوین مجبور شد تا دوست خودش را برای همیشه زندانی کند، که نتیجه آن تبدیل شدن هاول به یک Hollow و دیوانگی او بود. متأسفانه آزمایشات فوق الذکر باعث دیوانگی سیث نیز شدند، هرچند او بالاخره راز جاودانگی را کشف کرد – البته تقریباً.
آرتوریاس و Abyss
در دنیای بازی Dark Souls، روستای کوچکی به نام Oolacile دقیقاً روی Abyss (حفرهای سیاه و بیانتها) قرار دارد. Abyss را میتوان به عنوان تاریکی که در تمام بشریت وجود دارد تعریف نمود، و در صورتی که به طور مداوم بررسی نشود، ممکن است حتی «اولین شعله» را نیز خاموش کند. علاوه بر آن، Kaathe نیز وجود داشته که موجودی مار مانند و کهن میباشد که به دفعات از خواسته خود برای دیدن پایان عصر آتش به بازیکن میگوید. Kaathe مردم روستای Oolacile را قانع میکند تا به درون Abyss رفته و انسان کهن یعنی منوس (Manus) را نبش قبر نمایند. این موجود پس از بیدار شدن به صورتی کاملاً وحشیانه رفتار کرده، که این امر باعث میشود تا انسانیت او کنترلش را از دست بدهد. این واقعه باعث تشدید روند رشد Abyss میگردد.
برای جلوگیری از رشد هر چه بیشتر Abyss، گوین مورد اعتمادترین شوالیهاش یعنی آرتوریاس را به Oolacile میفرستد. همراه با گرگ وفادارش سیف (Sif)، آرتوریاس با منوس روبرو شده اما از او شکست میخورد. پس از این اتفاق، منوس به دنبال آویز ارزشمند خود در فضا و زمان میگردد، و آن را در آینده پیدا میکند. وی آویز را همراه با Chosen Undead (نامیرای انتخاب شده) که نام شخصیت شما در داستان بازی Dark Souls است، به گذشته برمیگرداند. Chosen Undead منوس را نابود کرده، دنیا را از دست او نجات داده و در عین حال از سیف نیز محافظت میکند.
شروع داستان بازی Dark Souls – اولین شعله در حال خاموشی
گوین برهه زمانی لذت بخشی را از رونق بسیاری که در دنیا وجود دارد تجربه میکند، اما همانطور که از قدیم گفتهاند، هر اتفاق خوب پایانی نیز خواهد داشت. اولین شعله در حال خاموش شدن است. خدایان از این موضوع دست پاچه شده زیرا از زمان شروع «عصر آتش»، اولین شعله منبع قدرت آنها بوده است.
جادوگر ایزالیث براساس پژوهشهای خود تلاش میکند تا اولین شعله را بازسازی نماید. نهایتاً وی در انجام اینکار ناموفق بوده، آتش فاسد به وجود آمده روح او را بلعیده و به Bed of Chaos (بستر آشوب) بدل میکند. این امر موجب ایجاد شعله آشوب (Flame of Chaos) نیز گشته که شیاطین بسیاری از آن نشأت گرفته و در سرزمینها به هرج و مرج میپردازند.
به عنوان اقدامی نهایی و مستأصلانه، گوین خود را فدای شعله نموده، با استفاده از روحش بار دیگر جانی به شعله میبخشد. این عمل جواب داده و عمر شعله را تا زمانی که گوین درون آن نشسته باشد، گسترش میدهد. بدین صورت گوین به اولین ارباب خاکستر (Lord of Cinder) بدل میگردد، موجودی که از قدرت کافی برخوردار است تا با فدا کردن خود، بار دیگر شعله را زنده و برافروخته کند.
هرچند، بدل شدن به یک ارباب خاکستر تنها راهحلی موقتی بوده و فقط آمدن عصر تاریکی را به تعویق میاندازد. علاوه بر آن، با شعلهور کردن دوباره اولین شعله، گوین بشریت را به جاودانگی نفرین کرده است. انسانهای نامیرا همیشه پس از مرگ خود دوباره به زندگی باز میگردند، اما هرچه بیشتر بمیرند، بیشتر Hollow (پوچ) میشوند (و نهایتاً عقل خود را از دست میدهند).
Chosen Undead، دروازه ورودی ما به داستان بازی Dark Souls است
شاید باورتان نشود، اما بالاخره به وقایعی رسیدهایم که شما در طول داستان بازی Dark Souls آنها را تجربه خواهید کرد (بجزء آن بخش کوتاهی که در مورد منوس توضیح دادیم). Chosen Undead بیدار گشته، و او باید پیشگویی را تکمیل کرده و جان دوبارهای به شعله در حال خاموشی ببخشد. Chosen Undead در طول بازی تلاش نموده تا قدرت کافی را برای فدا کردن خود و تبدیل شدن به یک «ارباب خاکستر» بدست آورد، حداقل پیشگویی که چنین چیزی را به شما میگوید.
برای انجام این کار، Chosen Undead باید خود را به «کوره اولین شعله» (Kiln of the First Flame) برساند. برای باز کردن راه منتهی به کوره، Chosen Undead باید محفظه ارباب (Lordvessel) و تکههایی از روح گوین را جمعآوری کند (به عبارت دیگر، باسهای خاصی را در بازی شکست دهد). Chosen Undead این تکهها را برای محفظه ارباب فدا نموده و در نتیجه مسیر رسیدن به کوره را باز میکند.
درون این کوره، Chosen Undead پوسته بیروح و خاکستری گوین را خواهد یافت. گوین به شما حمله کرده و نقش آخرین باس در بازی Dark Souls را ایفا مینماید. پس از شکست دادن گوین، حق انتخابی به شما داده میشود. شما میتوانید طبق پیشگویی بار دیگر شعله رو به خاموشی را زنده کنید، یا آن که میتوانید اجازه دهید تا این شعله کاملاً خاموش شود. اگر شما گزینه دوم را انتخاب کنید، Chosen Undead به یک ارباب تاریکی (Dark Lord) بدل گشته، و موجودات مار مانند کهن بسیاری – از جمله Kaathe – شما را بخاطر شروع «عصر تاریکی» (Age of Darkness)، پرستش میکنند.
داستان بازی Dark Souls 2 – مدتی بعد، داستان به واسطه وندریک و سرزمین Drangleic جان دوبارهای خواهد گرفت
هر پایانی که در انتهای داستان بازی Dark Souls انتخاب کرده باشید، نهایتاً تأثیری در داستان کلی دنیای Dark Souls ندارد. بهرحال تمرکز این سری روی چرخههای موجود در دنیای آن است. نهایتاً همیشه شخص دیگری پدیدار گشته و شعله را دوباره خواهد افروخت.
مدت زمان نامشخصی از داستان Chosen Undead گذشته است. پادشاهیهای بسیاری به وجود آمده و سقوط کردهاند، و شعله به تعداد دفعات نامشخصی دوباره روشن شده است. داستان بازی Dark Souls 2 تمرکز خود را روی پادشاهی درانگلیک (Drangleic) میگذارد. پادشاه وندریک (King Vendrick) پس از سرنگونی پادشاهی قبلی، درانگلیک را بنیانگذاری کرده است.
از آن سوی دریاها، جنگجویی به نام ناشاندرا (Nashandra) به درانگلیک آمده، و به پادشاه وندریک هشدار یک حمله را میدهد. به گفته این زن جنگجو، غولها قرار است به این پادشاهی حمله نمایند. وندریک که امیدوار بود برتری را در این جنگ پیش رو بدست آورد، ارتشش را به سرزمین غولها برده، و پس از حمله به آنها موفق میشود تا شیء باستانی و بسیار مهم را از غولها بدزد. این شیء به او کمک میکند تا گالمهای جادویی به وجود آورد، که آنها نیز در ساخت درانگلیک همکاری مینمایند.
نفرین نامیرایی
درانگلیک مدتی تحت حکومت وندریک پیشرفت میکند. وندریک با ناشاندرا ازدواج کرده، و بدین ترتیب ناشاندرا را ملکه این پادشاهی مینماید. هرچند متأسفانه، نفرین نامیرایی به دنیا بازگشته است. مردم بسیاری به این نفرین دچار شدهاند که نهایتاً آنان را به موجودات Hollow بدل میکند. در ابتدا، وندریک این گروه را قرنطینه نموده و با این نفرین مانند یک بیماری ساده رفتار مینماید.
اما پس از گذشت مدتی، پادشاه متوجه میشود که این تنها یک بیماری ساده نیست. وندریک و برادرش آلدیا (Aldia) به این استدلال رسیده که این نفرین به صورت تاریخی زمانی ایجاد گشته که اولین شعله مجدداً روشن شده است. آنها به این موضوع شک میکنند که این دو اتفاق به نحوی به یکدیگر ارتباط دارند.
آلدیا که خود در مورد مرگ و زندگی پژوهش کرده بود، تلاش نموده تا خارج از این چرخه زندگی کند. از این رو وی دست به تولید دوباره اژدهایان میزند، موجوداتی باستانی که پیش از شروع داستان بازی Dark Souls و عصر آتش میزیستند و گذر زمان روی آنها تأثیری نداشت. آلدیا چنان در این راه زیادهروی نمود که حتی موجودی دو رگه را به وجود آورد، ولی در انتها موفق نشد تا راه قابل اطمینانی را برای گریز از چنگال سرنوشت پیدا کند. با وجود تلاشهای بسیار آلدیا برای درمان نفرین نامیرایی، وی در این راه ناموفق بوده و نهایتاً خود نیز به هیولایی ترسناک بدل میشود.
انگیزه پنهان ناشاندرا
در حالی که وندریک مشغول فراهم آوردن منابع مورد نیاز برای پادشاهیش بود، وی از نقشه شومی که همسرش در حال طرحریزی آن بوده اطلاعی نداشت. ناشاندرا از تکهای از منوس به وجود آمده، مرد کهن نسخه قبلی این مجموعه که تجسم Abyss بوده است. ناشاندرا نمایانگر تمام تاریکیهای بشریت بوده و تنها خواسته وی، شروع عصر تاریکی میباشد. ناشاندرا باور داشت که در صورت همراهی وندریک، او ناشاندرا را به «تخت خواستار» (Throne of Want)، که نمایانگر اولین شعله است، میرساند.
در ادامه داستان بازی Dark Soul 2 ما متوجه میشویم که غولها هیچگاه قصد حمله به درانگلیک را نداشتهاند. بجای آن، این ناشاندرا بوده که با فریب دادن وندریک، وی را به مبارزه و نبرد با آنها وا داشت. ناشاندرا میدانست که غولها شیء باستانی مربوط به ساخت گالمها را در اختیار دارند، که میتواند به پیشرفت و بهبود درانگلیک کمک کند. هرچند غولها به قصد انتقام به درانگلیک حملهور شده و این پادشاهی را به زانو در آوردند.
وندریک از خیانت همسر خود آگاه میشود اما او بسیار دیر به این حقیقت پی میبرد. از این رو وندریک خود را برای همیشه مهر و موم نموده تا که ناشاندرا نتواند از او برای رسیدن به «تخت خواستار» استفاده کند. هرچند این موضوع برای ناشاندرا دیگر اهمیتی ندارد، زیرا او موجود دیگری را یافته که میتواند به او در رسیدن به تخت یاری برساند: آن موجود کسی نیست جز شخصیت شما در بازی Dark Souls 2.
پایان داستان بازی Dark Souls 2 – «حامل نفرین» چرخه جدیدی را به پایان میرساند
شخصیت شما در داستان بازی Dark Souls 2 بار دیگر یک انسان نامیرا (Hollow) است، البته با این تفاوت که نسبت به Chosen Undead، شخصیت نسخه دوم در خطر تبدیل شدن به یک Hollow قرار دارد. همه انسانها، از جمله شخصیت شما، در جستجوی درمانی برای نفرین نامیرایی، راهی درانگلیک میشوند. هرچند بجای یافتن درمان، «حامل نفرین» (Bearer of the Curse) خود را در میان یک درگیری سیاسی برای بدست آوردن اولین شعله مییابد.
ناشاندرا دروغهای کوچک و شیرینی را به شخصیت اصلی گفته، و او را به سمت مسیری میفرستد که منجر به باز شدن راه به سوی «تخت خواستار» میگردد. ناشاندرا بخاطر حفاظهای قرار داده شده توسط وندریک، خود نمیتواند مسیر مورد نظر را باز کند از این رو به شخصیت اصلی نیاز دارد. پس از باز شدن این مسیر، ناشاندرا در پیچش داستانی غافلگیرکنندهای که هیچکس انتظارش را نداشت، به «حامل نفرین» خیانت میکند. نبردی روبروی «تخت خواستار» برای بدست آوردن آن شکل میگیرد، اما در انتها، این شخصیت شما است که پیروز از این نبرد بیرون میآید.
در زمان عرضه نسخه اولیه بازی Dark Souls 2، این عنوان تنها دارای یک پایان بود که طی آن شخصیت شما روی «تخت خواستار» مینشست. معنی این عمل به صورت صریح توضیح داده نشده بود، اما بسیاری بر آن باور بودند که انجام این کار به معنای برافروختن دوباره شعله بوده است. زمانی که این بازی نسخه به بهروزرسانی شده خود با نام Scholars of the First Sin (عالمان اولین گناه) ارتقاء یافت، پایان دیگری به آن اضافه شد که این بار به بازیکنان اجازه میداد تا «تخت خواستار» را رها کرده و از آن مکان بیرون بروند.
داستان بازی Dark Souls 3 – اربابان خاکستر، داستان این سری را به پایان میرسانند
حال بالاخره بدین نقطه در داستان سری Dark Souls رسیدهایم، نقطهای در پایان دنیا. ما در زمان به جلو سفر کرده، به چرخه برافروختگی (اولین شعله) دیگری میرسیم، که احتمالاً یکی از آخرین چرخههای دنیا نیز میباشد. بار دیگر اولین شعله در حال خاموش شدن است، و «ارباب خاکستر» این چرخه، لاتریک (Lothric)، که باید آن را برافروخته میکرد از انجام این کار سر باز زده است. از این رو اربابان پیشین به زندگی بازگردانده شدهاند، تا که بتوان با استفاده از قدرت آنها، بار دیگر شعله را روشن نگه داشت.
لودلث (Ludleth)، یکی از این اربابان، در Firelink Shrine (معبد اتصال آتش) روی تخت خود نشسته، و سرنوشتش را به عنوان یک قربانی پذیرفته است. لاتریک همراه با برادر بزرگترش لوریان (Lorian)، در مکانی پس از «آرشیو بزرگ» (Grand Archive) قرار دارند. سه ارباب دیگر – یورم غول (Yhorm the Giant)، نگهبانان Abyss و آلدریچ «بلعنده خدایان» (Aldrich, Devourer of Gods) – به سرگردانی در دنیا ادامه داده و ارواح اربابان را با خود حمل میکنند.
تمام این پنج ارباب، از مکانهای مختلفی در خط زمانی دنیای Dark Souls میآیند. ما هیچگاه این شخصیتها را در اوج قدرتشان ندیدهایم، اما با توجه به مبارزاتی که با آنها و سایر باسها داریم، میدانیم که پیش از فدا کردن بدن خود در راه شعله، هر کدام قدرت بسیاری در این دنیا داشتهاند.
موجود خاکستری
حال که شعله در حال خاموش شدن است، زنگها به نغمه در آمده، و موجودات Unkindled (افروخته نشده) را بیدار کردهاند. این موجودات با نامیرایان (Undead)، که معمولاً به دنبال انسانیت میگردند، متفاوت هستند. بجای انسانیت، Unkindledها به دنبال شعله بوده، و تا حد امکان به جمعآوری اخگرهای کوچک (اولین شعله) میپردازند. این احتمال وجود داشته که شخصیت شما در داستان بازی Dark Souls 3 در ابتدا یک Undead بوده که بدنش در مقابل نیروی انسانیت دوام نیاورده و حال به یک Unkindled بدل شده است. این موضوع همچنین میتواند توضیحی بر جایگزینی واحد درون بازی «انسانیت» در نسخه سوم این مجموعه با «اخگر» (Ember) باشد.
Ashen One (موجود خاکستری) بار دیگر به عنوان موجودی والاتر از سایر همنوعان خود، و یک برآوردهکننده پیشگویی، در این مجموعه پدیدار میشود. وظیفه Ashen One است که با جمعآوری ارواح بسیار زیاد، خود را به اندازهای قدرتمند نماید که بتواند روح پنج ارباب خاکستر را بدست آورده، و آنان را برای قربانی شدن به Firelink Shrine بیاورد. همانطور که پیشتر به آن اشاره داشتیم، لودلث از قبل در Firelink Shrine حضور داشته که یعنی شما دست کم قرار است با چهار باس دیگر مبارزه کنید (که یکی از آنها به طرز غافلگیرانهای ساده است).
هر ارباب دارای داستان پیشزمینهای بسیار غنیی بوده که اطلاعات و جزئیات بیشتری در مورد لاتریک به شما ارائه میدهند. در حالی که ما در این مقاله قرار نیست تک تک این پیشزمینهها را بررسی کنیم، به صورت خلاصه میتوان گفت که هر کدام از آنها مثالهای دیگری در مورد به وجود آمدن و سقوط پادشاهیهای مختلف بوده، که حال به چرخهای آشنا در دنیای سری Dark Souls بدل گشته است.
دنیای نقاشی شده آریندل
در طول سفرهایش، Ashen One با «برده شوالیه، گیل» (Slave Knight Gael) ملاقات میکند. گیل مردی خسته بوده که از دوران گوین (یکی از سه خدای ابتدایی دنیای Dark Souls که در ابتدای این مقاله به او پرداختیم) در دنیا زندگی کرده است، و تراشهای از یک نقاشی جادویی را با خود حمل میکند. پس از لمس کردنش، این نقاشی قهرمان ما را به دنیای آریندل (World of Ariandel) میآورد. گیل به شخصیت ما التماس میکند تا آتش را به این دنیا بیاورد، زیرا در وضعیت کنونیش، این دنیای نقاشی در حال فاسد شدن است.
موجودات فراموش شده بسیاری آریندل را خانه خود مینامند که آریندل را به مقصد نهایی ناراحت کنندهای برای افرادی بدل کرده که هیچ چیز دیگری برای زندگی ندارند. این دنیای نقاشی، همانند دنیای بیرونی Dark Souls، اسیر و قربانی چرخهها است. این سرزمینهای نقاشی شده، نهایتاً به فساد و تباهی کشیده میشوند که تنها راه پاکسازی آنها، استفاده از آتش است. پس از رسیدن به این نقطه (از دنیای نقاشی)، نقاش مورد نظر دنیای دیگری را برای ساکنین دنیای فعلی (که به تباهی رفته) میکشد تا آنها به این دنیای جدید نقل مکان کنند. در این چرخه، یک دختر جوان بینام، نقاش این دنیاها است.
درون آریندل، قهرمان داستان ما با Unkindled دیگری به نام «فریده» (Friede) روبرو میگردد، که حال او نیز این مکان را خانه خود میداند. با وجود غریزه و خواسته بنیادیش برای پیدا کردن آتش، او و پدرش حاضر نیستند تا آتش را به این دنیا بیاورند. این موضوع باعث میشود تا فریده و Ashen One به مبارزهای تا سر حد مرگ بپردازند. نبرد این دو جرقه آتشی را ایجاد نموده که شروع به سوزاندن دنیای آریندل میکند.
Ringed City و پایان تاریخ
در حالی که Ashen One دنیای آریندل را به آتش میکشد، گیل در دنیای بیرونی Dark Souls مشغول گشت و گذار و جمعآوری بیشترین مقدار از روح تاریک است. وی تکهها و ذرههای مختلف آن را بلعیده و آنان را وارد خون خود میکند. گیل، با کشتن «کوتولهها» (Pygmies) که وارثان «کوتوله مخفی» (اولین کسی که روح تاریک را بدست آورد) هستند، به کِشت و جمعآوری روح تاریک میپردازد.
هدف گیل تبدیل روح تاریک به رنگدانهای است که نقاش بتواند از آن دنیای جدیدی بکشد تا جایگزین آریندل در حال سوختن و نابودی شود. به صورت تئوری، این دنیای جدید هیچگاه به تباهی کشیده نخواهد شد، زیرا روح تاریک از پایداری بسیاری بهرهمند است. این هدف شریفانه، گیل را به پایان دنیا و تاریخ میآورد، و خون در حال تغییرش او را دیوانه میکند. حال، وی تنها به دنبال خون و روح تاریک بوده و هدف اصلی خود را فراموش کرده است.
Ashen One به Ringed City، که آخرین شهر بشریت نیز هست، سفر میکند. زمانی که در آن شهر قرار دارد، به صورتی اسرارآمیز به پایان تاریخ سفر کرده و با گیل روبرو میشود. «برده شوالیه» که تشنه خون است، به Ashen One حملهور میشود، اما این Ashen One بوده که از آن نبرد پیروز بیرون آمده و با کشتن گیل، «خون روح تاریک» (Blood of the Dark Soul) را بدست میآورد. Ashen One این خون را به نقاش داده، که با استفاده از آن دنیایی جاودانه به نام «خاکستر» (Ash) را نقاشی میکند.
پایان بیمعنی داستان بازی Dark Souls 3
پس از جمعآوری هر ۵ روح ارباب، Ashen One آنها را فدا نموده تا به «کوره اولین شعله» دسترسی یابد. این کوره توسط «روح خاکستر» (Soul of Cinder)، که تجسم تمام اربابان خاکستری که پیش از این شعله را برافروختهاند است، محافظت میشود. بله، این موضوع شامل دو شخصیت نسخههای قبلی یعنی Bearer of the Curse و Chosen Undead نیز میگردد.
پس از شکست دادن تمامی اربابان خاکستر، Ashen One چهار گزینه مختلف پیش روی خود دارد. Ashen One میتواند خودش را قربانی کرده تا دوباره شعله را برافروخته کند، هرچند این شعله دیگر به روشنی شعله اولین نسخه Dark Souls نخواهد درخشید. وی همچنین میتواند به «نگهدارنده آتش» (Fire Keeper) اجازه دهد تا شعله را خفه نموده و در نتیجه «عصر آتش» را به پایان برساند. این پایان یک حالت دیگر نیز داشته که در آن Ashen One نگهدارنده آتش را کشته و شعله را در اختیار خود در میآورد.
در چهارمین پایان این بازی، ما شاهد آن هستیم که Ashen One شعله را بلعیده و تبدیل به یک «ارباب تاریکی» جدید میشود. در این پایان «عصر آتش» غصب شده، و به نظر میرسد که Ashen One عصر جدیدی را در دنیای Dark Souls آغاز کرده است.
در هر صورت، هر یک از این پایانها بیمعنی هستند، زیرا همانطور که پیش از این بارها مشاهده کردیم، در دنیای Dark Souls امپراتوریها و پادشاهیها، قیام کرده و سقوط میکنند. هیچ چیز در این دنیا همیشگی و ماندگار نیست. البته بجز دنیای نقاشی جدید و جاودانه «خاکستر»، که خارج از وضعیت دنیای بیروی Dark Souls، همیشه برقرار خواهد ماند.
در اینجا به پایان مقاله داستان بازی Dark Souls میرسیم. امیدواریم داستان پیچیده و جذاب این سری عناوین مورد توجه شما قرار گرفته باشد. اگر از علاقمندان اثرات هیدتاکا میازاکی هستید و دوست دارید مطالب بیشتری در مورد داستان عناوین ایشان بخوانید، توصیه میکنیم تا مقاله بررسی داستان بازی Bloodborne در سایت پیکسل آرتس را مطالعه کنید.
چرا الکی میگید پایان بی معنا ها😠😠
تو همه جا میگن Dark douls 3 بهترین پایان براین سری هست
خب این مقاله داستان بازی رو درک نکرده..وقتی شما دنیای نقاشی که حاودانه هست رو خارج از دنیای دارک سولز بوجود میارین و از فایرکیپر میخواین عصر آتش رو از بین ببره..یک جمله میگه
که تاریکی همه جارو میگیره ولی شعله های کوچکی در دوردست دیده میشوند.
مرغ چاق کاکلی