Prince of Persia (شاهزاده ایرانی) یکی از محبوبترین فرانچایزهای شرکت یوبیسافت به حساب میآید و پیش از آن که سری اساسین کرید به محبوبیت امروز برسد، این مجموعه Prince Of Persia بود که طرفداران بسیار زیادی داشت و حتی قرار بود تا اساسین کرید یک نسخه از این مجموعه باشد.
در ایران نیز Prince Of Persia طرفداران بسیار زیادی دارد و به همین خاطر قصد داریم تا در این مطلب شما را با داستان کامل بازی Prince Of Persia آشنا کرده و تمامی نسخههای اصلی و فرعی این مجموعه را بررسی کنیم، پس با پیکسل آرتس باشید تا نگاهی به داستان این مجموعه بیندازیم.
Prince of Persia
این بازی در دوران ایران باستان جریان دارد. سلطان به عنوان پادشاه ایران به خارج از مرزها رفته تا با دشمنان خود مبارزه کند، اما در نبود شاه، وزیر او یعنی جعفر قدرت را در دست گرفته است. هدف وزیر این است که با دختر سلطان ازدواج کند، اما دختر سلطان عاشق یک جوان به اسم پرنس است، به همین دلیل جعفر پرنس را در سیاهچال انداخته و دختر سلطان را در برج زندانی میکند.
جعفر به دختر سلطان میگوید که تنها ۶۰ دقیقه مهلت دارد تا تصمیم نهایی خود را اعلام کنند. در Prince of Persia شما به عنوان شخصیت اصلی تنها ۶۰ دقیقه وقت دارید تا از سیاهچالهای زندان جعفر فرار کرده و دختر سلطان را آزاد کنید. در نهایت پرنس میتواند از سیاهچال فرار کرده و با جعفر مبارزه کند. پرنس جعفر را شکست داده و با دختر سلطان ازدواج میکند.
Prince of Persia 2: The Shadow and the Flame
داستان این بازی ۱۱ روز پس از اتمام Prince of Persia شروع میشود و شما به عنوان یک قهرمان توانستهاید تا جعفر را از بین ببرید. سلطان قصد دارد تا مقامی به شما بدهد اما پرنس میخواهد که با دختر سلطان ازدواج کند.
بازی از جایی شروع میشود که پرنس قصد دارد تا وارد کاخ سلطان شود، اما ناگهان ظاهر او عوض شده و شبیه به گدا میشود. زمانی که پرنس قصد دارد تا با دختر سلطان رو به رو گردد، ناگهان یک مرد که شبیه خود پرنس است، آمده و دستور میدهد تا پرنس را از قصر بیرون اندازند.
در واقع این فرد همان جعفر است که زنده مانده و حالا خودش را شبیه پرنس کرده است. پیش از آن که سربازان بتوانند پرنس را دستگیر کنند، او از پنجره فرار میکند. بخاطر این که سربازان سلطان به دنبال پرنس هستند تا او را دستگیر کنند، پرنس سوار کشتی شده و از شهر میگریزد. در داخل کشتی پرنس بخواب رفته و در رویا یک زن را مشاهده میکند که به او میگوید که باید به دیدارش برود.
در همین زمان کشتی به دلیل برخورد رعد و برق که جعفر آن را به وجود آورده غرق شده و پرنس بیهوش میشود. پس از به هوش آمدن، پرنس مشاهده میکند که در یک جزیره است. پرنس سعی میکند تا راهی برای نجات از این جزیره پیدا کند و در یک غار میتواند قالیچه پرنده را به دست آورد. وزیر سلطان یعنی جعفر نیز در همین زمان توانسته قدرت را در ایران به دست بیاورد. جعفر دختر سلطان را نیز مریض کرده و او حال بسیار وخیمی دارد.
قالیچه پرنده بیاختیار پرنس را به یک شهر مرموز و عجیب میبرد. پس از ورود پرنس به جزیره، دوباره او از حال رفته و بیهوش میشود و در خواب دوباره آن زن را میبیند. زن به پرنس میگوید که مادر او است و این شهر در واقع خانه آنها بوده و پرنس یکی از اعضای خاندان سلطنتی میباشد که به دلیل حمله نیروی تاریکی، تمامی این خاندان از بین رفته و تنها پرنس باقی مانده و آخرین بازمانده است.
مادر پرنس از او میخواهد که انتقام خانواده و مردم را از نیروی تاریکی و رهبر آن یعنی جعفر بگیرد. پرنس در شهر متروکه میتواند یک اسب جادویی را پیدا کند و با کمک این اسب به معبد قرمز میرود تا یک سلاح قدیمی را بدست آورد که به او کمک میکند تا جعفر را از بین ببرد.
پرنس در معبد میتواند یک مشعل جادویی را بیابد و سپس با اسب خود به سمت ایران حرکت کرده و در نبرد نهایی جعفر را با مشعل جادویی از بین میبرد. با نابودی جعفر، طلسم و جادو او نیز از بین رفته و دختر سلطان دوباره سلامتی خود را به دست میآورد.
در تصویر پایانی یک جادوگر را میبینیم که در حال مشاهده پرنس و دختر سلطان است. قرار بود تا در قسمتهای بعدی این جادوگر نقش بسیار مهمی در داستان Prince Of Persia را ایفا کند اما متاسفانه داستان دستخوش تغییر شد.
Prince of Persia 3D
داستان Prince of Persia 3D از جایی شروع میشود که پرنس و سلطان به دیدار برادر سلطان یعنی حسن میروند اما در کمال تعجب مشاهده میکنیم که حسن، سلطان را دستگیر کرده، سربازان سلطنتی او را از بین برده و پرنس را به سیاهچال میاندازد. علت این اتفاق بود که در گذشته سلطان به برادر خود یعنی حسن قول داده بود که دخترش را به پسر او یعنی رگنار میدهد، اما حالا دختر سلطان با پرنس ازدواج کرده و این موضوع باعث عصبانیت حسن شده است.
پس از فرار پرنس از سیاهچال، او میتواند حسن و سلطان را پیدا کند و در لحظهای که حسن قصد دارد تا با چاقوی خود پرنس را بکشد، سلطان جان خود را فدای او میکند. حسن فرار نموده و پرنس برای پیدا کردن او، پسرش یعنی رگنار را دنبال میکند.
در این زمان متوجه میشویم که رگنار از نبود سلطان و پرنس استفاده نموده و دختر سلطان را زندانی کرده است. پرنس برای نجات دادن دختر سلطان چندین بار با رگنار مبارزه میکند و هر بار رگنار فرار میگریزد و در نهایت رگنار که میبیند دختر سلطان علاقهای برای ازدواج با او ندارد، تصمیم میگیرد تا او را بکشد.
برای کشتن دختر سلطان، رگنار تصمیم میگیرد تا او را به یک چرخ دنده ببندد، اما در نهایت پرنس میتواند دختر سلطان را نجات داده و رگنار را بکشد.
Prince of Persia: The Sands of Time
Prince of Persia: The Sands of Time اولین قسمت تولید شده از مجموعه Prince Of Persia توسط شرکت یوبیسافت است. نسخههای قبلی توسط جردن مکنر، خالق این مجموعه طراحی و تولید شده بودند اما در این نسخه شرایط تغییر میکند. با خرید این مجموعه توسط یوبیسافت، این شرکت سعی مینماید تا داستان جدیدی برای بازی Prince Of Persia ایجاد کند. Prince of Persia: The Sands of Time اولین قسمت از مجموعه شنهای زمان است.
داستان این نسخه در قرن نهم میلادی اتفاق میافتد و پرنس در حال گفتن قصه ماجراجوییهای خود برای یک فرد دیگر است. داستان از جایی شروع میشود که پرنس به همراه پدر خود یعنی شارامان، در حال عبور از هند است تا با سلطان شهر آزاد ملاقات کنند، اما شارامان تصمیم میگیرد تا با لشکر خود به شهر ماهاراجه حمله کرده و یک هدیه فوق العاده برای سلطان شهر آزاد ببرد.
در طول مبارزه برای به دست آوردن شهر ماهاراجه، وزیر مهاراجه به شارامان میگوید که اگر او را زنده نگه دارد، میتواند نشانی گنجینه ماهاراجه را به ایرانیها بدهد. در طول حمله به شهر ماهاراجه، پرنس موفق میشود تا یک خنجر باستانی به اسم خنجر زمان را پیدا کند که به او این قدرت را میدهد تا زمان را کنترل کند و چند ثانیه به عقب برگرداند.
هدف وزیر این است که بتواند به وسیله خنجر زمان، شنهای زمان را آزاد کرده و عمر جاودانه به دست بیاورد، زیرا وزیر دچار مریضی سختی شده و در حال مرگ است. در نهایت ارتش ایران میتواند شهر ماهاراجه را تصرف نماید و یک ساعت شنی غول پیکر را پیدا کند. شارامان تصمیم میگیرد تا این ساعت شنی غول پیکر را برای پادشاه شهر آزاد به عنوان هدیه ببرد.
ارتش ایران موفق میشود دختر ماهاراجه را نیز دستگیر کند و او را به همراه خود به شهر آزاد ببرد. زمانی که شارامان و پرنس به شهر آزاد میرسند، وزیر به پرنس میگوید که اگر میخواهد قدرت واقعی شنهای زمان را مشاهده کند باید خنجر زمان را داخل ساعت شنی فرو کرده تا با این کار شنهای زمان آزاد شوند. پرنس این کار را انجام میدهد اما با آزاد شدن شنهای زمان تمامی مردم شهر آزاد به جز پرنس، وزیر و دختر ماهاراجه یعنی فرح تبدیل به هیولا میشوند. وزیر تلاش میکند تا خنجر زمان را از پرنس بگیرد، اما پرنس فرار میکند.
پس از کمی جستجو پرنس میتواند فرح را پیدا کند، و فرح به او میگوید که با داخل کردن دوباره خنجر زمان در ساعت شنی آنها میتوانند زمان را به عقب برگردانده و این مشکل را برطرف نمایند.
زمانی که پرنس و فرح به ساعت شنی میرسند، پرنس دچار تردید شده و فرمان فرح را اجرا نمیکند. در همین زمان سلطان به آنها حمله کرده و فرح و پرنس مجبور میشوند تا بگریزند. زمانی که پرنس خوابیده، فرح خنجر زمان را بر میدارد و سعی میکند تا به تنهایی این ماموریت را انجام دهد.
پرنس در نهایت میتواند فرح را پیدا کند، اما فرح برای نجات دادن جان پرنس، خودش را از ارتفاع پرتاب میکند تا پرنس زنده بماند. در همین زمان وزیر به سراغ پرنس آمده و به او پیشنهاد میدهد تا عمر جاودانه به دست بیاورد، اما پرنس عصبانی شده و با خنجر زمان ساعت شنی را فعال کرده و زمان را به عقب بر میگرداند.
زمان به عقب برگشته و به شبی میرویم که لشکر ایران در حال آماده شدن برای حمله به شهر ماهاراجه است. پرنس خنجر زمان را در دست دارد و حافظهاش از آینده نیز پاک نشده است. او شبانه به قصر فرح رفته و متوجه میشویم که در حال تعریف این داستان برای فرح است، زیرا به دلیل برگشت زمان، فرح هیچ خاطرهای از آینده ندارد. در همین زمان وزیر وارد میشود تا پرنس را بکشد اما در نهایت پرنس میتواند وزیر را از پای دربیاورد.
فرح حرفهای پرنس را باور نمیکند اما پرنس خنجر زمان را به فرح داده و در نهایت جملهای به فرح میگوید که او تا به حال به هیچ کس به جز پرنس این جمله را نگفته است و همین باعث میشود تا فرح داستان او را باور کنید.
Battles of Prince of Persia
Battles of Prince of Persia در اصل جزو مجموعه اصلی بازیهای Prince of Persia نیست و یک اسپین اف به حساب میآید، اما چون در حال بررسی داستان بازی Prince of Persia بر اساس خط داستان بازی هستیم باید به این نکته اشاره کرد که این بازی پس از اتفاقات Prince of Persia Sand of Time شروع میشود.
در این نسخه شاهد نبردی بین ایران و هند و آرسورا هستیم و پرنس باید در این نبردها پیروز شود. هر حکومت یک فرمانده را برای نبرد فرستاده و پرنس به عنوان نماینده ایران باید بتواند در این نبردها برنده شود.
در یکی از نبردها پرنس مجبور میشود تا یک صندوق اسرار آمیز را باز کند و با باز شدن این صندوق، موجودات اهریمنی وارد جهان میشوند و پرنس در طول نبردهای خود باید این موجودات اهریمنی را نیز از بین ببرد.
به دلیل این که این نسخه یک اسپین آف بوده و تنها برای کنسول NDS عرضه شده است، شاهد داستان خاصی در این نسخه نیستیم و بازی تنها برای این عرضه شد تا افرادی که کنسول NDS را دارند نیز بتوانند یک نسخه از مجموعه Prince Of Persia را تجربه کنند. حتی سبک بازی نیز استراتژیک است.
Prince of Persia: The Forgotten Sands
Prince of Persia: The Forgotten Sands از نظر تاریخ انتشار، آخرین و جدیدترین نسخه از این مجموعه است اما از نظر خط داستانی، پس از اتفاقات Prince of Persia: Sand of Time شروع میشود.
داستان از جایی آغاز میشود که شارامان به عنوان پادشاه ایران پرنس را به قلمرو مالک میفرستد تا او رسم حکومت و کشورداری را از مالک یاد بگیرد. مالک برادر پرنس است و زمانی که او به مقر پادشاهی مالک میرسد، متوجه میشود که دشمن به مقر پادشاهی حمله کرده است و به دنبال گنج خاصی به اسم ارتش سلیمان میگردد. مالک و پرنس با کمک یکدیگر به محل نگهداری گنج میرسند و مالک در این زمان تصمیم میگیرد تا ارتش سلیمان را آزاد کند و با این کار جلوی دشمن را بگیرد.
پرنس مخالفت میکند اما مالک تصمیم میگیرد تا ارتش سلیمان را آزاد نماید. در واقع همان طور که میدانید سلیمان ارتشی از جنیان داشته است و داستان به همین ماجرا اشاره میکند. با آزاد شدن ارتش سلیمان جنیان وارد جهان شده و تمامی مردم شهر به جز پرنس و مالک تبدیل به شن میشوند.
پرنس و مالک به دلیل داشتن یک گردنبند خاص دچار این مشکل نشده و زنده میمانند. پرنس از مالک جدا شده و در شهر به جستجو میپردازد تا بتواند راهی برای حل این مشکل پیدا کند. او یک پرتال را پیدا کرده و در این پرتال، با جنی به اسم راضیه مواجه میشود.
راضیه به پرنس میگوید که او و برادرش باید جلوی ارتش سلیمان را بگیرند وگرنه تمامی دنیا نابود میشود. وی میگوید که برای نابودی ارتش سلیمان، پرنس و مالک باید دو تیکه گردنبند خود را به یکدیگر بچسبانند و برای رسیدن به این هدف، پرنس باید مالک را پیدا کند.
راضیه برای کمک به پرنس، برخی از قدرتهای اجنه را به او میدهد و پرنس میتواند عناصر چهارگانه را کنترل کند. پرنس موفق میشود تا مالک را پیدا کند اما مالک به او میگوید که وی با از بین بردن اجنه قدرتمند شده و قصد دارد تا تمامی این ارتش را به تنهایی از بین ببرد تا بتواند قدرت بسیار زیادی بدست آورد. راضیه دوباره با پرنس ملاقات کرده و به او میگوید قدرتی که مالک به دست آورده یک قدرت شیطانی است و او را از بین خواهد برد.
پرنس بار دیگر مالک را پیدا نموده و تلاش میکند تا به زور گردنبند را از او بگیرد، اما مالک به پرنس حمله کرده و از دست او میگریزد. در همین زمان رهبر ارتش سلیمان یعنی راتاش آزاد شده و سعی میکند تا پرنس را نابود نماید. پرنس موفق میشود تا از دست راتاش بگریزد اما مالک با راتاش مبارزه میکند. پرنس به کمک برادرش آمده و در کنار یکدیگر تلاش میکنند تا راتاش را از بین ببرند. بعد از شکست دادن راتاش، ناگهان تمامی قدرت او جذب گردنبند مالک شده و گردنبند از بین میرود.
در همین زمان مالک دوباره از دست پرنس فرار میکند. پرنس به سراغ راضیه رفته و ماجرا را برای او بازگو مینماید. راضیه میگوید که این کار پرنس و مالک باعث شده تا راتاش تنها کالبد خود را از دست بدهد، زیرا اجنه را نمیتوان با یک شمشیر معمولی از بین برد و راتاش توانسته وارد بدن مالک شود و حالا با نابود شدن گردنبند، تنها یک راه برای از بین بردن ارتش سلیمان وجود دارد و آن هم کشتن برادر پرنس یعنی مالک است.
راضیه پرنس را راهنمایی میکند و به میگوید که باید به شهر اجنه رفته و یک شمشیر جادویی را بیابد. پرنس موفق میشود تا این شمشیر را به دست بیاورد و راضیه قدرت خود را وارد شمشیر کرده و آن را قویتر میکند. در نهایت پرنس به سراغ راتاش رفته و او را از بین میبرد. پس از نابودی راتاش، پرنس برادر خود را میبیند که در حال مرگ است. مالک در لحظه آخر به برادر خود میگوید که حالا وقت آن رسیده تا به پیش پدر بازگردد، زیرا او برای حکومت آماده شده است.
Prince of Persia: Warrior Within
در این نسخه پرنس به ایران برگشته و پادشاه شده اما هر شب در کابوس میبیند که یک هیولا او را دنبال کرده و پرنس را میکشد. یک پیرمرد که به تعبیر خواب مسلط است، به پرنس میگوید که به دلیل آن که درگذشته پرنس شنهای زمان را آزاد و از مرگ فرار کرده است، حالا نگهبان زمان یعنی داهاکا قصد دارد تا او را بکشد.
پیرمرد به پرنس اطلاعاتی در رابطه با جزیره زمان و ملکه زمان که خالق شنهای زمان است میدهد. پرنس به او میگوید برای جلوگیری از این اتفاق تصمیم گرفته تا به جزیره زمان سفر کند اما پیرمرد به او میگوید که هیچ راهی برای فرار از سرنوشت وجود ندارد. پرنس به پیرمرد میگوید که قصد دارد تا با رفتن به جزیره زمان و از بین بردن ملکه، جلوی خلق شدن شنهای زمان را بگیرد تا با این کار بتواند خود را از دست داهاکا نجات دهد.
در طول مسیر رفتن به جزیره زمان، یک زن به اسم شادی با ارتش خود به کشتی پرنس حمله کرده و تمامی افراد او را میکشد. کشتی پرنس غرق میشود و پرنس داخل آب میافتد. زمانی که به هوش میآید، خود را داخل جزیره زمان میبیند.
پرنس در جزیره شادی را میبیند و او را دنبال میکند. پرنس و شادی وارد یک پرتال میشوند و بدین وسیله آنها به گذشته میروند. پرنس مشاهده میکند که شادی در حال کشتن یک زن به اسم کالینا است.
پرنس با شادی مبارزه کرده و کالینا را نجات میدهد. کالینا به او میگوید که ملکه زمان در حال حاضر وقت نداشته و قصد ایجاد شنهای زمان را دارد و برای این که پرنس بتواند با ملکه زمان ملاقات کند، او باید بتواند قفل اتاق او را باز نماید. در طول مسیر پرنس بارها با داهاکا مواجه میشود، اما به دلیل آن که داهاکا قدرت بسیار زیادی دارد، پرنس نمیتواند با او مقابله کند و تنها از دست داهاکا میگریزد. در ادامه داستان پرنس متوجه میشود که داهاکا نمیتواند داخل آب برود.
در نهایت پرنس موفق میشود قفل اتاق ملکه را باز کند، هرچند پس از انجام این کار متوجه میشود که کالینا همان ملکه زمان است. به دلیل آن که کالینا میتواند آینده را پیشگویی کند، او متوجه شده که پرنس قصد دارد تا او را بکشد.
پرنس با کالینا مبارزه میکند و در نهایت موفق میشود تا او را بکشد، اما زمانی که پرنس به آینده بازمیگردد، مشاهده میکند که همچنان داهاکا وجود دارد و هدف او کشتن پرنس است. اینجاست که پرنس متوجه میشود در واقع این کالینا نبوده که شنهای زمان را درست کرده است، بلکه خود پرنس با از بین بردن کالینا سبب شده تا جنازه او تبدیل به شنهای زمان شود.
پرنس که متوجه سرنوشت غمناک خود شده، ناامید گشته اما آگاه میشود که یک شی باستانی به اسم ماسک خشم وجود دارد که با زدن این ماسک فرد میتواند به زمان گذشته رفته و سرنوشت خود را تغییر دهد.
پرنس ماسک را پیدا میکند و زمانی که آن را به صورت خود میزند، به یک هیولا تبدیل میگردد، هرچند حال میتواند به گذشته سفر کند. پرنس تصمیم دارد تا کالینا را به زمان حال آورده و در این زمان او را بکشد تا با این کار فرآیند درست شدن شنهای زمان را هفت سال تغییر دهد و بتواند از دست داهاکا و سرنوشت خود فرار کند.
در گذشته پرنس کاری میکند تا نسخه گذشته خود به دست داهاکا کشته شود و با این کار پرنس در این خط زمانی تنها میشود. او به اتاق کالینا رفته و دوباره نبردش با ملکه زمان آغاز میشود اما پرنس میتواند خود و کالینا را به زمان حال بیاورد.
با ورود این دو به زمان حال، دوباره پرنس داهاکا را میبیند اما این بار داهاکا با او کاری ندارد، زیرا داهاکا نسخه گذشته پرنس را کشته است و حالا داهاکا قصد دارد تا کالینا را بکشد. پرنس سعی میکند تا کالینا را از دست داهاکا نجات دهد. پرنس با استفاده از شمشیر آب به داهاکا ضربه زده و او را زخمی میکند.
پرنس در نهایت میتواند داهاکا را از پای در بیاورد. با کشته شدن داهاکا پرنس از سرنوشت خود فرار کرده است. او با کالینا سوار کشتی میشود تا به بابل بازگردد. در طول مسیر کالینا و پرنس عاشق یکدیگر میشوند. در همین زمان شهر بابل توسط عدهای مورد حمله قرار گرفته و یک فرد نقابدار تاج و تخت پرنس را به دست آورده است.
Prince of Persia: The Two Thrones
از آنجایی که پرنس و کالینا در نسخه قبلی (و در زمان گذشته) از جزیره زمان فرار کردند، این به معنی آن است که ماهاراجه و وزیر نتوانستند شنهای زمان را پیدا کنند و وزیر زنده است. پرنس و کالینا در حال بازگشت به شهر بابل هستند که وزیر به کشتی آنها حمله میکنند. کشتی پرنس غرق گشته و او بیهوش میشود و زمانی که در ساحل به هوش میآید، متوجه میشود که نیروهای وزیر، کالینا را زندانی کردهاند.
پرنس برای نجات کالینا به قصر میرود. هرچند زمانی که او وزیر را پیدا میکند، شاهد کشته شدن کالینا توسط وزیر با استفاده از خنجر زمان است. با مرگ کالینا دوباره شنهای زمان آزاد شده و تمامی قدرت شن وارد خنجر زمان میشود. وزیر خود را با خنجر زمان زخمی میکند تا قدرتمند شود. پرنس از فرصت استفاده کرده و خنجر زمان را به دست میآورد.
پرنس که از دست وزیر فرار کرده، تصمیم میگیرد تا او را پیدا کند و بکشد. با آزاد شدن شنهای زمان، پرنس نیز زخمی شده و زمانی که در حال پیدا کردن وزیر است، ناگهان به یک موجود شیطانی تبدیل میشود. این حالت در واقع نفس تاریک پرنس است و سعی مینماید تا او را قانع کند که از کشتن وزیر دست بکشد.
این تغییر حالت پرنس از حالت معمولی خود به حالت پرنس تاریک بارها اتفاق میافتد. در طول مسیر پرنس فرح را پیدا میکند اما فرح او را نمیشناسد، زیرا با تغییر گذشته این دو هیچگاه همدیگر را ندیدهاند.
فرح و پرنس دوباره عاشق یکدیگر میشوند و این عشق به پرنس کمک میکند تا در برابر نفس تاریک خود مقاومت نماید. در نهایت وزیر فرح را دستگیر میکند و پرنس را داخل یک چاه میاندازد.
هنگام سقوط به چاه، دوباره نفس تاریک قدرت بدن پرنس را به دست گرفته و او را نجات میدهد. در انتهای چاه، پرنس جنازه پدرش را پیدا میکند که توسط وزیر کشته شده است. پرنس بر سر جنازه پدر خود سوگواری کرده و از شمشیر پدر استفاده میکند تا با وزیر بجنگد و او را بکشد. در نهایت پرنس میتواند از چاه فرار کرده و وزیر را پیدا کند. پرنس با وزیر مبارزه کرده و او را از پای در میآورد.
با کشته شدن وزیر، کالینا دوباره زنده شده و از پرنس خنجر زمان را میگیرد. پرنس در نهایت داستان را برای فرح تعریف میکند و این نسخه در اینجا به پایان میرسد. این نسخه آخرین بخش از سری شنهای زمان است.
Prince of Persia 2008
Prince of Persia 2008 از مجموعه Prince of Persia یکی از نسخههای جداگانه از این سری است که داستان آن هیچ ارتباطی با قصهای که تا الان آن را بررسی کردیم، ندارد و در واقع یوبیسافت برای این نسخه به سراغ ایران باستان رفته و قصهای از اساطیر زرتشت را ارائه میدهد.
هزاران سال پیش، نبردی بین دو خدای خیر و شر یعنی مزدا و اهریمن شکل میگیرد. در انتهای این نبرد باستانی مزدا و یارانش پیروز میشوند و اهریمن را شکست میدهند. آنها اهریمن و یارانش را در داخل یک درخت زندانی میکنند. پس از شکست اهریمن، مزدا جهان را ترک کرده و به اهورا این مأموریت را میدهد تا از اهریمن در داخل درخت نگه دارد و اجازه ندهد تا دوباره اهریمن بر جهان حاکم شود.
اهورا تا هزاران سال به ماموریت خود مشغول بوده و اهریمن و یارانش را در داخل درخت نگه میدارد اما کم کم از قدرتهای او کاسته شده و برخی از نیروهای اهریمن از درخت آزاد میشوند.
توضیحات ارائه شده مقدمهای برای داستان این بازی است. بازی از جایی شروع میشود که یک جوان در صحرا اسیر طوفان شده و به دنبال الاغ خود به اسم فرح میگردد. در طول جستجو، این جوان روستایی که پرنس نام دارد، با یک دختر جوان به اسم الیکا روبرو میشود.
الیکا در واقع شاهزاده اهورا بوده و در حال فرار کردن از دست سربازان است. الیکا با جادویی که دارد، سربازان را فراری میدهد و به پرنس میگوید که تا سالیان سال هیچ کسی چنین قدرتهای جادویی را نداشته و حالا الیکا انتخاب شده تا صاحب این نیروی جادویی باشد.
الیکا به پرنس میگوید که قصد دارد تا به یک معبد برود و پرنس تصمیم میگیرد تا به او کمک کند. آنها در داخل معبد یک درخت را مشاهده میکنند که همان درختی است که اهریمن در داخل آن قرار دارد. در همین زمان پدر الیکا وارد معبد شده و سعی میکند تا درخت را قطع کند.
در واقع پدر الیکا سلطان کشور است. پس از نبردی بین پرنس و پدر الیکا، در نهایت سلطان موفق میشود درخت را قطع کند و نیروی اهریمنی آزاد میشود.
پرنس و الیکا از معبد خارج شده و مشاهده میکنند که تاریکی تمام دنیا را فرا گرفته است. الیکا به پرنس میگوید که با وجود این که دنیا را تاریکی فرا گرفته اما همچنان اهریمن زندانی معبد است و برای این که بتوانند جلوی او را بگیرند باید چهار سرزمین مقدس را از آلودگی پاک کنند. در هر یک از این زمینهای مقدس، یکی از فرماندهان اهریمن قرار دارد.
وظیفه پرنس و الیکا این است که به این سرزمینها رفته و نیروهای اهریمن را شکست داده و زمینها را از آلودگی و تاریکی پاک کنند. در طول مسیر متوجه میشویم که الیکا پیش از این اتفاقات مرده بود و پدر او برای زنده کردن الیکا از اهریمن کمک میگیرد.
در عوض پدر الیکا روح خود را به اهریمن میفروشد، همین موضوع سبب شد تا پدر او آلوده شده و به اهریمن کمک کند و قدرتهای جادویی الیکا نیز پس از آن که به زندگی برگشته، به او رسیده است. پرنس و الیکا در نهایت میتوانند چهار سرزمین مقدس را از آلودگی پاک کنند. آنها به معبد بر میگردند تا با اهریمن مبارزه کرده و در نهایت او را دوباره به داخل درخت برگردانند، اما مشاهده میکنند که پدر الیکا تبدیل به یک موجود شیطانی شده است.
پرنس و الیکا با او مبارزه کرده و این موجود اهریمنی را شکست میدهند، اما اهریمن آزاد میشود. در این زمان متوجه میشویم که برای زندانی کردن اهریمن، باید الیکا جان خود را قربانی کند تا اهریمن به داخل درخت برگردد. الیکا طلسمی که باعث نابودی اهریمن میشود را اجرا کرده و خودش نیز میمیرد.
پرنس بدن بیجان الیکا را به خارج از معبد میبرد. در همین اثنا خاطرات الیکا به ذهن پرنس آمده و او تصمیم میگیرد تا با اهریمن معامله کند. پرنس دوباره درخت زندگی را قطع کرده و نور حیات را وارد بدن الیکا میکند.
با این کار الیکا دوباره به زندگی باز میگردد، اما اهریمن سراسر جهان را به دست میگیرد. در سکانس پایانی مشاهده میکنیم که پرنس، الیکا را بغل کرده و او زنده میشود اما اهریمن پشت سر آنها بوده و در حال نابود کردن جهان است.
بعد از این پایان به دلیل انتقاداتی که به یوبیسافت در رابطه با پایانبندی این نسخه وارد شد، این شرکت تصمیم گرفت تا یک بسته الحاقی برای این نسخه منتشر کنند تا پایانبندی این بازی را تغییر دهد.
در این بسته الحاقی مشاهده میکنیم که الیکا برای زنده شدن از دست پرنس ناراحت بوده و با او دعوا میکند، اما پرنس میگوید که با کمک یکدیگر میتوانند اهریمن را از بین ببرند. آنها در طول مسیر با پدر الیکا مبارزه کرد و در نهایت او را شکست میدهند اما الیکا به پرنس میگوید که باید به تنهایی جلوی اهریمن را بگیرد و از پیش پرنس میرود.
در این زمان صدای اهریمن را میشنویم که به پرنس میگوید منتظر انتقام من باش. در اینجا بسته الحاقی Prince of Persia 2008 نیز تمام میشود و پایان بازی باز باقی میماند.
Prince of Persia: The Fallen King
این نسخه نیز یکی از نسخههای فرعی مجموعه Prince Of Persia بوده که برای کنسول دستی NDS عرضه شده است و داستان آن در ادامه نسخه قبلی میباشد.
داستان Prince of Persia: The Fallen King در یک شهر باستانی ایرانی به اسم طلوع جدید روایت میشود که مقر اصلی زرتشتیان است. این شهر به تازگی از دست اهریمن آزاد شده است. پس از جدا شدن الیکا و پرنس میبینیم که الیکا پیش اهورا رفته و از او برای مبارزه با اهریمن کمک میخواهد.
از سوی دیگر پرنس به دنبال ملاقات با سلطان شهر طلوع جدید است و اعتقاد دارد که این شاه میتواند مزدا را دوباره به دنیا برگرداند. پرنس در طول ماموریت خود با فردی به اسم زال مواجه میشود. زال به پرنس میگوید که یکی از مأموران پادشاه است و این دو با کمک یکدیگر سعی میکنند تا با نیروهای اهریمنی مبارزه کنند.
زال پس از اعتماد پیدا کردن به پرنس میگوید که پادشاه به دو نیروی جداگانه تقسیم شده است که یک نیروی او خیر و بخش دیگر پادشاه شر است. نیروی خیر در واقع خود زال است و آنها باید با کمک یکدیگر آن بخش شیطانی را از بین ببرند.
در طول مسیر فردی به اسم ستاره شناس نیز به کمک زال و پرنس میآید. در نهایت پرنس و زال میتوانند با قسمت اهریمنی پادشاه مبارزه کرده و او را شکستند. با از بین رفتن بخش شیطانی پادشاه، نیروهای اهریمن از بین میروند و زال نیز غیب میشود. در انتهای بازی مشاهده میکنیم که ستاره شناس به پرنس میگوید یک متحد جدید در نهایت ظهور خواهد کرد که میتواند اهریمن را برای همیشه از بین ببرد.
حرف آخر
در این مطلب به بررسی داستان بازی Prince of Persia پرداخته و این مجموعه را بر اساس وقایع داستانی مورد بررسی قرار دادیم و سعی کردیم تا تمامی بخشهای داستان این مجموعه را مرور کنیم.
اگر تجربه بازی مجموعه Prince Of Persia را ندارید، به شما پیشنهاد میدهیم تا تمامی نسخههای این مجموعه را از ابتدا بازی کنید. به تازگی یوبیسافت تصمیم گرفته تا نسخه بازسازی عنوان Prince of Persia: Sand of Time را با استفاده از تکنولوژیهای مدرن بسازد. این بازسازی اوایل سال ۲۰۲۱ میلادی برای کنسولهای نسل فعلی و رایانههای شخصی عرضه خواهد شد.
داداش داستان بازی رو درست گفتی ولی زمانی رو نه این بازی در زمان امپراطوری بنی عباس است که ایران و شرق ایران اون زمان عضو قلمروشون بوده ولی چون بعضی ها این حکومت را اشغالگر میخانند تو ویکی پدیا به اشتباه نوشتن ایران باستان ایرانی بودنش فقط شخصیت بازی ایرانیه
دوست عزیز تصویری که در بازی ها از ایران ارائه میشه فانتزی هست و بر واقعیت تاریخی منطبق نیست. در بازی مظاهر فرهنگ عربی-اسلامی با مظاهر فرهنگ ایران باستان مخلوط شده و دنیایی فانتزی خلق کرده. ما از یه طرف برج بابل رو میبینیم که در زمان ایران باستان وجود داشته و در برهه ای از تاریخ جزو پادشاهی ایران هخامنشی بوده،(این برج به این شکل باستانیش در زمان عباسیان وجود نداشته ) از یه طرف هم آهنگ بازی با تم عربی قاطی شده یا فالگیر پرنس ۲ مردی عرب هست و… بنابراین این بازی چهره ای فانتزی وار از… ادامه مطلب »
سلام
الان دیگه اواخر سال ۲۰۲۱ هستیم
این نسخه ای که مال شاهزاده ایرانی شن های زمان بود اومد؟؟؟
تو این بازی هیچ توهینی به اسلام نشده ولی به ایران و ایرانی توهین شده چون دشمنا فارسی صحبت میکنن و شخصیت های اصلی و خوب بازی انگلیسی
“با ورود این دو به زمان حال، دوباره پرنس داهاکا را میبیند اما این بار داهاکا با او کاری ندارد،” این قسمت کلا غلطه با وجود اینکه پرنس می خواد کالینا از مبارزه دست برداره اما اون ادامه می ده و در نهایت کشته میشه سپس داهاکا کالینا و مدالی که روی سینه پرنس هست رو از بین می بره و با اینکار تمام شن های زمان از بین میرنو در نهایت آخرین جمله یعنی بازگشت پرنس درست هست
بازی دو تا پایان متفاوت دارد اگه در بازی نتونی مدال رو تا اخرین تکه اش تقویت و تکمیل کنی (با مکانهای مخفی که باعث میشه جونت هم افزایش پیدا کنه ) با کالینا مبارزه میکنی اگه تکمیل کنی با داهاکا مبارزه میکنی
in bazi be moghadasat tohin mikonad ke keari haram va nabakhshodani dar eslam ast.dastan ro bar darid
چه ربطی داره.این بازی داستانش الکی هست.هیچ توهینی هم به اسلام نکرده.اینقدر چرت و پرت لطفا ننویسید.