قطعا سری بازی بایوشاک (Bioshock) در بین دوستداران عناوین داستان محور، همیشه جایگاه ویژهای داشته است، اما داستانهای این سری، همیشه به پیچیدگی زیاد شهرت داشتهاند، از این رو حتی برخی از طرفداران پر و پاقرص bioshock نیز از برخی قسمتهای بازی سر در نیاوردهاند و بعد از مدتها، همچنان آن قسمتها مانند علامت سوالی در ذهنشان باقی مانده است. به همین دلیل، در این مطلب چکیدهای از داستان نسخه اول بازی bioshock را گردآوری کردهایم، پس با پیکسل آرتس همراه باشید.
نگاه کلی
bioshock در سال ۱۹۶۰ اتفاق میافتد، جایی که جک، تنها بازمانده سقوط هواپیما در وسط اقیانوس اطلس، دریچهای را برای ورود به شهر زیر آبی رپچر پیدا میکند که در وسط جنگ داخلی قرار دارد و به همین دلیل، بیشتر آن خراب شده است. جک در مییابد که در یک دیستوپیا (مکانی که زندگی در آن بسیار سخت و عذاب آور است) عجیب و خطرناک گرفتار شده، اما در این میان، مردی مرموز و اسرارآمیز به نام اطلس به او کمک میکند. جک چارهای ندارد جز اینکه برای بقای خود، با انواع سلاحها و تجهیزات ژنتیکی، به جنگ ساکنین جهشیافته و هیولای شهر رپچر برود و به دنبال راهی برای بازگشت به سطح باشد.
خط داستانی
در ابتدای بازی قهرمان اصلی، جک، مسافر هواپیمایی است که در سال ۱۹۶۰ در اقیانوس اطلس سقوط میکند، دقیقا مدتی بعد از فروپاشی جامعه رپچر. جک، پس از به هوش آمدن، در مییابد که تنها بازمانده سقوط است، پس به سوی فانوس دریایی که در نزدیکی جزیرهای واقع شده، شنا میکند. او درون فانوس دریایی، یک بتیاسفر (گوی دریایی که قابلیت حمل و نقل در دریا را دارد) پیدا میکند که او را به قعر اقیانوس و ورودی شهر رپچر میرساند. مردی ایرلندی به نام اطلس، از طریق رادیوی خدماتی که در بتیاسفر تعبیه شده، به جک کمک میکند که مسیر خود را امن کند. اندرو رایان (حاکم رپچر) فکر میکند که جک، جاسوس کشوری از سطح خشکی است، بنابراین از سیستمهای اتوماتیک و اسپلایسرهای رپچر، علیه او استفاده میکند، اطلس به جک میگوید تنها راه زنده ماندن در رپچر، استفاده از توانایی پلاسمیدها و کشتن خواهر کوچولوها (Little sister) و محافظان زرهپوش آنها، بیگ ددیها (Big daddy) برای استخراج ماده آدام (Adam) آنها است. اما دکتر تننباوم (Dr. Tenenbaum) که اتفاقی در مسیر جک قرار میگیرد، به او اصرار میکند که لیتل سیسترها را نجات دهد و برای این کار، پلاسمیدی به جک میدهد که بتواند حلزون دریایی قرار گرفته در بدن لیتل سیسترها را بکشد و آنها را به دختر بچههای عادی تبدیل کند.
اطلس میگوید که همسر و فرزندش در یک زیردریایی پنهان شدهاند و جک را به سوی آنها هدایت میکند. زمانی که جک و اطلس به بندری که زیردریایی آنجا قرار دارد میرسند، اندرو رایان آن را منفجر میکند. پس اطلس که اکنون بسیار خشمگین است، جک را به سوی ماموریت کشتن رایان، هدایت میکند.
سرانجام، جک با رایان در دفتر او روبرو میشود، جایی که او مشغول گلف بازی کردن است. رایان، حقیقتی را فاش نموده که جک را خرد میکند: جک، تنها ۴ سال پیش در رپچر به دنیا آمد، اما او اصلاح ژنتیکی میشود تا سریعا بالغ شود، او در واقع فرزند نامشروع اندرو رایان و جاسمین جولین، یک رقصنده کلاب است. همچنین رایان آشکار میکند که بعد از خریده شدن جک توسط فرانک فانتین، او جک را برای اطاعت از دستوراتی که قبل یا بعد عبارت “میشه لطف کنی؟” (Would you kindly) برنامهریزی میکند و پس از شروع جنگ داخلی، جک را به دور از چشم رایان به سطح خشکی میفرستد. وقتی درگیری بین رایان و فانتین به بنبست میرسد، دستور ارسال جک برای سوار شدن در پروازی با یک بسته و استفاده از محتویات آن، یعنی یک هفتتیر برای ربودن و سقوط هواپیما در نزدیکی فانوس دریایی، صادر میشود تا او به عنوان ابزاری برای فانتین به رپچر بازگردد. از آنجایی که جک، پسر رایان بود، میتوانست آزادانه از شبکه بتیاسفرها هم استفاده کند، شبکهای که برای همه به جز افرادی که کد ژنتیکی شبیه به رایان داشتند، قفل شده بود. در آخر، رایان با استفاده از عبارت ماشه (همان Would you kindly)، جک را وادار میکند که او را بکشد، با مرگ رایان، جک خیلی دیر در مییابد که اطلس نیز تمام این مدت از همان عبارت ماشه برای کنترل او استفاده کرده است. اطلس افشا میکند که او، همان فرانک فانتین است و با صحنه سازی مرگ خود، رایان را از صحنه کنار انداخته و اکنون کنترل شهر را به دست گرفته است، پس جک را بدون هیچ رحمی میان سیستمها و تیربارهای امنیتی رها میکند. اما دکتر تننباوم و لیتل سیسترهای او به جک کمک میکنند که از طریق سیستم دریچهها فرار کند و جک از جایی میفتد و از هوش میرود.
وقتی جک بیدار میشود، دکتر تننباوم برخی از پاسخها و عملهای شرطی او را (مانند عبارت ماشه) غیرفعال کرده و در شکستن باقی آنها، به جک کمک میکند، از جمله یکی از آنها که باعث میشود قلب او متوقف شود. با کمک لیتل سیسترها، جک میتواند فانتین را ردیابی کند. فانتین پس از مدتی گوشهگیری، مقدار زیادی از ماده آدام (Adam) را به خود تزریق میکند و تبدیل به یک هیولای غیرانسانی میشود. جک با او مبارزه میکند، سرانجام پیروز میشود و به لیتل سیسترها اجازه میدهد تا آدام را از بدن او اسخراج کنند و او را به قتل برسانند.
بسته به نوع تعامل بازیکن با لیتل سیسترها، وقوع ۳ پایان متفاوت که همه آنها توسط دکتر تننباوم نقل میشوند، محتمل است. اگر بازیکن جان تمام لیتل سیسترها را نجات دهد، پایانی نمایش داده میشود که جک به همراه ۵ لیتل سیستر به سطح باز میگردد و آنها زیر نظر او، زندگی کاملی، از جمله فارغالتحصیلی از دانشگاه ، ازدواج و بچهدار شدن را سپری میکنند، بازی با لحنی گرم پایان مییابد، در حالی که جک مسن، در بستر مرگ کنار هر ۵ لیتل سیستر قرار دارد.
اگر بازیکن جان همه لیتل سیسترها را بگیرد، بازی با چرخش جک به سمت یک لیتل سیستر بعد از شکست فانتین تمام میشود. احتمالا جک، تمام لیتلسیسترها را میکشد و آدام آنها را میگیرد. دکتر تننباوم با محکوم کردن جک و اقدامات او، با صدایی خشن و تحقیرآمیز، آنچه رخ داده را روایت میکند. کمی بعد یک زیردریایی موشکی بالستیک که حامل یک موشک هستهای است، از بین لاشههای هواپیما بیرون میآید و ناگهان توسط بتیاسفرهای حامل اسپلایسرها محاصره میشود و اسپلایسرها تمام خدمه زیردریایی را میکشند و کنترل آن را به دست میگیرند. اگر بازیکن برخی از لیتل سیسترها را نجات دهد اما تعداد کمی را نیز بکشد، پایان از نظر بصری با مورد دوم یکسان است، اما لحن تننباوم از صدای عصبانی مورد دوم، به لحنی غمگین تغییر حالت میدهد.
کلام آخر
در اینجا، داستان نسخه اول از سری بازی bioshock به پایان میرسد، البته که اینها تنها خلاصهای از داستان بود و شما همچنان میتوانید با انجام ماموریتهای فرعی و یا شنیدن نوارهای داخل بازی، از bioshock لذت ببرید. گرچه هنوز ۲ نسخه دیگر از سری بازیهای bioshock، موجود هستند. و در آخر به شما پیشنهاد میکنم، اگر تا به حال بایوشاک را تجربه نکردهاید، حتما به سراغ آن بروید و در دنیای اسرارآمیز رپچر قدم بگذارید!
بایوشاک ۱ یکی از بهترین بازی هاست و می توان گفت از هر لحاظ نمره خوبی دریافت کرده
خیلی مفید بود
محشره محشر کاشکی یه سری دیگه هم ازش درست کنن