بازیهای ژانر استراتژی نوبتی سالهاست که درمیان ما حضور دارند. شاید معروفترین آنها سری X-Com و Civilization باشد.
اگر با سری بازیهای Civilizaton آشنایی داشته باشید حتما باید اسم Jon Shafer طراح ارشد پروژه Civilization V را شنیده باشید، او پس از کسب موفقیتی بزرگ در Civ 5 از مدیریت این پروژه کنارگیری کرد تا عنوانی نو را در سبک بازیهای استراتژی نوبتی خلق کند.
همونطور که انتظار میرفت بازی At The Gates شباهتهای زیادی با سری Civilization دارد ولی خیلی زود متوجه تفاوتهایی در مورد این بازی میشوید که شما را به وجد می آورد! ایدههایی نو و دوست داشتنی درکنار جزئیات و ظریف کاریهایی که جای خالی آنها در دیگر بازیهای ژانر استراتژی احساس میشود را حال میتوانید دراین بازی بیابید. اما قبل از این که بتوانید از این جزئیات لذت ببرید باید بهای سنگینی بپردازید که شاید در ابتدا حسابی اعصاب شما را بهم بریزد و آن هم پیچیدگی بیش از حد انتظار بازی است. جزئیات گاهی به قدری زیاد میشود که مجبور میشوید، برگه کاغذی بردارید و ساعتها مشغول یادداشت برداری شوید که البته سازنده بازی به خوبی از این موضوع باخبر بوده و اجازه نوشتن یادداشت بر روی تک تک کلنها، نیروها، کارگران و حتی زمین، کشتزار، کوهها و دریاها را به بازیباز داده تا بتواند نقشههایی که در ذهن دارد را بعدها به خاطر بیاورد و جدا از آن سیستم آموزش بازی فوق العاده جامع بوده و با نگه داشتن نشانه موس روی هرجای نقشه توضیح مفصل و جامعی را به بازیباز نشان میدهد ولی اطلاعات همیشه آن قدر زیاد است که خیلی زود شما را خسته میکند و قبل از این که متن آموزشی را تا انتها مطالعه کنید، تصمیم میگیرید دل را به دریا بزنید و بازی را به صورت آزمون و خطا یاد بگیرید. نکته دیگری که کمی آزار دهنده میباشد طراحی محیط و گرافیک بازی است، شاید در نگاه اول این سادگی به نظر شما جالب بیاید ولی بعد از چند ساعت بازی کردن در این محیط خشک حس تجربهی یک بازی تختهای (board game) ده سال پیش را به شما بدهد که در مقایسه با دیگر بازیهای استراتژی نوبتی کمی حوصله سر بر باشد زیرا بعد از ساعتها خواندن و خواندن و خواندن، گاهی چنان سردرگم و کلافه میشوید که انگار سر یک کلاس درس نشستهاید و و ساعتها است که چیزی از حرفهای استاد نمیفهمید. این پیچیدگیها در عناوین دیگری همچون Civilization هم یافت میشود ولی نکته ای که باعث میشود هیچگاه از این پیچیدگیها خسته نشویم گیم پلی پویا و دنیای چشم نوازیست که برای بازی طراحی شده است و بعلاوه در Civilization شما حتی اگر به تمام جزئیات بازی تسلط نداشته باشید باز هم میتوانید تجربهای خوشایند از بازی داشته باشید و از اتفاقاتی که در گوشه کنار دنیای بازی به وقوع میپیوندد لذت ببرید اما ATG داستانش فرق میکند، بدون اگاهی کامل از جزئیات بازی حتی قادر به پرورش سادهترین نوع کارگر برای برداشت محصول از مزرعهها هم نخواهید بود و این اتمسفر خیلی سریع حوصله سربر میشود. ای کاش این ایدههای ناب و بکر در بستری یک بازی با استانداردهای بالاتری ظاهر میشدند تا تجربه گیم پلی سرگرم کنندهتری ارائه میشد.
شروع بازی:
قبل از شروع بازی شما باید یک قوم را انتخاب کنید، هرقوم خصوصیات خاص خود را دارد و از قبایل مخصوص به خود تشکیل شده ولی در آغاز بازی تنها قومی که حق انتخاب آن را دارید گوتها هستند و شما تنها در صورتی میتوانید بازی با دیگر اقوام تجربه کنید که پایتخت آن قوم را به تصرف خود دربیاورید، این قابلیت شما را در همان ابتدا ترغیب میکند که حتی شده برای یک بار تجربه کردن اقوام دیگر بارها به بازی برگردید.
در این بازی شما خود را در گوشهای دور افتاده در اروپا مییابید، امپراطوری عظیم رم رو به ضعف است و حال به دو امپراطوری روم شرقی و غربی تقسیم شده اما با این وجود باز هم قدرت مطلق کل دنیای بازی است و شما راهی بجز اطاعت از آنها ندارید. در اوایل بازی مهم ترین هدف شما زنده نگه داشتن مردمتان در مقابل بلایای طبیعی و مشکلات جغرافیای و از همه مهمتر گرسنگی است و بیشتر تاکید بازی بر روی بقاست. منابع در بازی (چه غذایی و چه منابع استراتژیک) بر خلاف بازی CIV پایان پذیرند و در نتیجه بعد از تمام شدن منابع مورد نیاز مردم در داخل مرزها، قبیله مجبور به کوچ و پیدا کردن منابع جدید است. در اوایل بازی که شما قبیلهی کوچ نشینی بیش نیستید مرزبندی معنایی نداشته و هر کجا که نیروها و ساختمانهای شما ساکن باشند، آنجا قلمرو شماست. در ابتدای بازی، بازیباز هنوز ضعیفتر از آن است که بخواهد بخشی از زمینهای قلمرو رم بزرگ را به اسم خود ثبت کند، بعلاوه یک قبیلهی نوپا و بدون هیچ گونه پیشرفت علمی که نمیتواند حتی غذای مردمانش را بهخوبی تامین کند، حقیقتا منابع کافی را برای شهرسازی ندارد.
در ATG تنها یک پایتخت میتوان در کل قلمرو داشت و اگر بخواهید به جای دیگه ای نقل مکان کنید میتوانید پایتخت خود را به سادگی از مکانی به مکان دیگر جا به جا کنید، مثلا اگر سرزمینهایتان مدام مورد حمله همسایهها قرار میگیرد، به نقطهای دور از دسترس دشمنان نقل مکان کنید و در آنجا با خیال راحتتر به پیشرفت کردن مشغول شوید.
زمستان در راه است:
از نظر من جالبترین نکته در مورد بازی، نگاه ویژه تیم سازنده به جنبه بقاست، بعد از گذشتن چند نوبت در این بازی متوجه تغییر آب و هوا و نزدیک شدن فصل سرما خواهید شد و این هشدار خطری است که زمستان در راه است و این به آن معناست که منابع غذایی شما دیگر قادر به تولید محصول نیستند، استخراج دیگر منابع به شدت کند شده و دیگر کارگران نمیتوانند با سرعت سابق کار کنند، سرعت حرکت نیروهای نظامی هم کُند میشود و دیگر نمیتوانند غذای مورد نیازشان را از زمینهایی که در آن قرار دارند تامین کنند، خبری هم از تجارت، خرید و فروش نیست زیرا کاروانهای تجاری در طول زمستان به کشور شما سر نمیزنند و این یعنی شما در طول زمستان کاملا متکی به خود هستید و از کسی نمیتوانید آذوقه مورد نیاز خود را خریداری کنید. به سلامت گذراندن زمستان در بازی چالشی است که بارها و بارها با آن رو به رو خواهید شد، البته در اوایل بازی میتوانید با کوچ کردن تا حدودی از مناطق سرد به مناطق گرم از آسیبهای زمستان در امان ماند ولی بعد از یکجا نشینی دیگر این امکان وجود ندارد و باید در فصول گرم همیشه مقداری از منابع و مواد غذایی را برای زمستان ذخیره داشت.
بازی تاج و تخت:
مراقب فروپاشی حکومتت از داخل باش! قبل اینکه دشمن خارجی شما رو از بین ببرد، خودتون از داخل نابود میشید.
هر امپراطوری از چندین کلن مختلف تشکیل شده که هر کلن خصوصیات رفتاری خاص خودش را دارد که بعضی ضد و بعضی تکمیل کننده هم هستند. باید با صحیح کنار هم چیدن کلنهای مختلف و نظارت به آنها از ایجاد تنش بین کلنها جلوگیری کرد به شدت توصیه میکنم مسئولیت خزانهی امپراطوری را به کلنی که غارتگری و جنگاوری از خصوصیات اصلی آنهاست نسپارید و سعی در پیدا کردن کلنی باشید که صفات و خصوصیاتش به انجام این کار بخورد و حتی شاید مجبور بشید جانب گیری کنید و در هنگام به وجود آمدن یک اختلاف داخلی یکی از طرفین را تنبیه کنید و عواقب تصمیمتان را هم به جان بخرید. گاهی تصمیمات و برنامههای ذهنی شما با خصوصیات کلنهایی که قدرت اصلی پایتخت را در دست دارند همخوانی نداشته و حالا شما مجبور به تغییر سیاست ها هستید، شاید ساعتها برای جنگ با همسایهها اماده شوید و درست قبل از شروع جنگ مجبور به کنسل کردن جنگ باشید. اگر میخواهید در این بازی به پیروزی برسید باید دیکتاتوری را کنار گذاشته و به تمایلات کلنها احترام بگذارید.
اواسط بازی:
هر چه بیشتر جلو میروید به جزئیات بیشتری در مورد بازی پی خواهید برد، یکی از آن جزئیات تاثیر آب هوا و فصول مختلف بر روی بازی است. حتی اقلیمهای مختلف را هم باید در نظر گرفت.
شرایط آب و هوا و شرایط اقلیمی کاملا متفاوت و مجزا طراحی شده است. به جز اب و هوا که دائم در فصول مختلف عوض میشوند و ما را با چالش رو به رو میکنند، اقلیمهای مختلف را هم باید در نظر گرفت؛ باید سعی کرد اقلیمی را برای ساکن شدن انتخاب کرد که مناسب با شرایط فعلی کشور شماست و همچنین هم راستا با سیاستها و دانش مردم شما باشد.
به عنوان مثال اگر شما در کشورتان تعداد زیادی آهنگر پرورش میدهید و در دانش استخراج مواد معدنی پیشرفت کردید و از نظر ذخایر غذایی فعلا مشکلی ندارید، مهاجرت به یک اقلیم کوهستانی خیلی هم دور از ذهن نیست. چون آنجا از خطر حمله دیگر قبایل در امانید و میتونید از منابع معدنی بیشترین استفاده را ببرید ولی اگر ذحیره غذایی خوبی ندارید و یا برای وارد جنگ شدن با دیگر قبایل بیصبری میکنید، مناطق کوهستانی اصلا گزینه خوبی برای مهاجرت نیستند؛ چراکه نه غذا به سادگی یافت میشود و نه نیروهای نظامیتان در اقلیمهای کوهستانی با سرعت حرکت میکنند و در صورت وقوع بارش حتی امکان دارد زمین گیر و حتی نابود شوند.
یکی دیگر از آن جزئیان دوست داشتنی نکاتی است که باید در هنگام لشکر کشی به آنها توجه کرد، مثلا نیروهای خارج از مرزها باید در تایلهایی (مپ بازی که بهصورت خانههای شطرنجی برای شما نشان داده میشود) باشند که غذا در آن باشد وگرنه آسیب میبینند و بهعلاوه نیروهایی که آسیب دیده شدند به اندازه قیل آسیب وارد نمیکنند و بازیابی سلامت نیروهای نظامی خیلی کندتر از ان است که فکرش را میکنید، پس باید برای لشکر کشی مسیری را انتخاب کنید که هم غذای کافی برای تغذیه نیروهایتان داشته و هم از شرایط جغرافیایی خوبی برخوردار باشد که برف و باران باعث آسیب به نیروها نشود، پس همیشه نزدیکترین مسیر بهترین مسیر نیست.
پایان بازی:
بعد از حدود ۳ الی ۴ ساعت خانه بدوشی حالا زمان آن فرا رسیده که این حکومت چمدانی را تبدیل به یک امپراطوری مستقل و یک جانشین کنید، رمانی که قبیله شما افتخار و سرمایه کافی را به دست آورد، حال دیگر به اندازه کافی پیشرفت کرده که نیازی به کوچ کردن نداشته باشد. شما میتوانید اعلام یک امپراطوری کنید و این به آن معناست که دیگر تحت سلطه رم نیستید و همچنین دیگر توانایی کوچ کردن را نخواهید داشت، حال باید از مرزهای کشورتان دفاع کنید و سعی در گسترش آنها و تسخیر سرزمینهای اطرافتان برای به دست آوردن منابع مورد نیاز خود باشید، از اینجا به بعد باید تمرکز خود را از جنبه بقای بازی برداشته و بر روی پیشرفت علمی و ساختن امپراطوری قدرتمند متمرکز کنید و بازی روند مشابهی با همتای خود یعنی Civilization پیدا میکند.
در پایان برای پیروزی در بازی دو راه وجود دارد: نخست اینکه بتوانید یکی از دو امپراطوری روم شرقی یا غربی را به تصرف خود دربیاورید و خود را به عنوان بزرگترین امپراطوری اروپا تثبیت کنید که این مستلزم داشتن نیروی نظامی بسیار قدرتمند و تصمیمات استراتژیک هوشمندانه است و یا اینکه چهار عدد از کلن های تحت کنترل خود را هر کدام در یکی از زمینه های علمی سرامد کنید و آن ها را برای تحصیل به رم بفرستید؛ هر یک از این کلنها بعد از ۲۵ نوبت زمانی که به کشور شما بازگردند، به شما کمک خواهند کرد که امپراطوری به مراتب شکوهمندتر از روم کبیر بسازید.
بازی At the Gates ایدههای بنیادی بسیار خوبی دارد اما مشکل این است که تعدد ایدهها باعث شده آنها نتوانند بهخوبی خود را نشان دهند. تزریق کردن ویژگیها و عناصر مختلف به بازی، باعث شده گیمپلی آن پیچیده شود و روند کُند بازی نیز باعث کلافه شدن بازیباز میشود.
جزئیات آب و هوایی و اقلیمی درکنار آن تاثیر بهسزای این عناصر بر گیمپلی بازی
جنبه بقا به خصوص در اوایل بازی
حوصله سر بر بودن محیط و گیم پلی بازی
ارزش تکرار پایین به علت داشتن پایان مشابه
قیمت بالا