سیزده سال پیش رمدی (Remedy) بلافاصله بعد از عرضه Alan Wake کار بر روی نسخه دوم این بازی را شروع کرد. نسخهای که قرار بود بازی بعدی رمدی برای مایکروسافت، ناشر نسخه اول باشد اما با مخالفت مایکروسافت به دلیل عملکرد مالی ضعیف این بازی راه به جایی نبرد. آن پیشنویس در ادامه به اسپین-آف کوچکی از الن ویک به اسم American Nightmare تبدیل شد، بازیای که سالها حتی canon بودن آن مورد شک و اختلاف طرفداران بود. مایکروسافت به جای نسخه بعدی بازی از رمدی درخواست کرد تا IP جدید و سینماتیکی برای کنسول جدیدش خلق کند. با این تغییر رویه، پیش از عرضه این عنوان که اسم Quantum Break برایش انتخاب شده بود، سم لیک در ویدیویی با طرفداران به صورت مستقیم حرف زد و دلیل این تصمیم را توضیح داد، تصمیمی که به مذاق طرفداران خوش نیامد. داستان با یک کلیف هنگر تمام شده بود. بعد از بازی Quantum Break نوبت بازی بعدی رمدی با نام CONTROL بود. این بازی در بخش های مختلف ایستراگ های مختلفی از الن ویک داشت که باعث زمزمه های بازگشت نویسنده شد، و مدتی بعد با معرفی رسمی دیالسی AWE این ارتباطات تایید شد. رمدی وجود یک جهان مشترک بین CONTROL و Alan Wake و بازی های آینده را به صورت رسمی اعلام کرد. با بازگشت حقوق Alan Wake به رمدی و بستن قرار داد با Epic Store برای تولید نسخه ریمستر انتشار یک دنباله قریب الوقوع به نظر میرسید، و بعد از ۱۳ سال انتظار، در مراسم Game Awards نسخه دوم این بازی رونمایی شد.
این بررسی حاوی اسپویلر برای بخش داستانی نیست.
از همان لحظههای آغازین بازی میتوان به راحتی متوجه شد که با یک اثر عادی طرف نیستیم. اگر از هر طرفدار رمدی بپرسید که خاصترین ویژگی بازی های این استودیو چیست، بیشتر از داستان و استفاده هوشمندانه از موسیقی، کلمه اتمسفر را خواهید شنید. این بازی نیز از لحظه ورود این موضوع را به شما یادآوری میکند. جنگل های مه گرفته و مرطوب برایتفالز که حرکت موجگونه درختها به سادگی حس تنهایی، سرما و مرموز بودن را منتقل میکنند. اتمسفر یکی از مهمترین نقات قوت این بازی است. از شهر کوچک و دوست داشتنی برایتفالز تا خیابان های مه گرفته واتری و کوچههای کثیف نیویورک، اتمسفر لحظهای ضعیف نمیشود. از نظر داستانی با قوی ترین اثر رمدی تا امروز مواجه هستیم، داستانی عمیق و لایه لایه که به راحتی میتوانست موضوع فیلمی از فینچر باشد. در نحوه کارگردانی و روایت بخش ساگا نیز به وضوح تاثیر True Detective را حس خواهید کرد. داستان بازی به دو بخش تقسیم شده، کمپین ساگا در دنیای واقعی و کمپین الن در Dark Place. تا دو مرحله اول همراه ساگا هستیم، شخصیت جدیدی که قرار است به عنوان راهنمایی برای بازیکنانی که با داستان اول آشنا نیستند نیز عمل کند؛ و بعد از این مراحل به الن سوییچ میکنیم. بعد از گذشت چند مرحله، بازیکن میتواند در اتاق سیو بین این دو کارکتر به ترتیب دلخواه سوییچ کند. بازی به شما اعلام میکند که میتوانید با هر ترتیبی این دو کمپین را تجربه کنید و به این قول خود وفادار میماند. عوض کردن ترتیب آسیبی به تجربه شما نخواهد زد؛ داستان ها در عین مرتبط بودن با توجه به این موضوع طراحی شدهاند. نقشه کمپین ساگا از سه هاب برایتفالز، واتری و کالدرون لیک و اطراف آن ها تشکیل شده و بخش الن نیز از هاب کالدرا پلازا و سه مکان دانجن مانند تشکیل شده که از آنها اسمی نمیبرم. محتوای اصلی بازی حدود ۲۰ ساعت زمان میبرد که بین دو شخصیت تقسیم شده و محتوای فرعی نیز شامل ۴ مجموعه کالکتبل برای ساگا و ۲ برای الن است. محتوای فرعی ساگا به سیاق سبک بقا، شامل معما های جالبی است که برای حل کردن بیشتر آنها به مشکل زیادی برنخواهید خورد اما بعضی آنها نیز شما را مجبور خواهند کرد تا دست به قلم شده و معادله حل کنید! بازی در بخش ساگا به چپتر های مختلف تقسیم شده که هرکدام مانند نسخه اول با موسیقی همراه است. در این نسخه رمدی با پروداکشن هاوس Fried Music برای تولید اختصاصی موسیقی همکاری کرد تا از تکرار دی لیست شدن بازی به علت مشکلات موسیقی لایسنس شده که برای بازی اول پیش آمده بود جلوگیری شود. اما کیفیت این موسیقی اختصاصی چطور است؟ متن این آهنگ ها با توجه به داستان بازی و با استفاده از شعر های سم لیک نوشته شده اند اما این موضوع باعث نشده تا با اثری ناموزون طرف باشیم. آهنگ ها از کیفیت بالایی برخوردارند به طوری که می توانستند جدا از این بازی و به عنوان یک اثر مستقل منتشر شوند. Old Gods of Asgard نیز بازگشته اند و این بازی نیز مانند CONTROL، با استفاده خلاقانه خود از موسیقی شمارا شگفت زده خواهد کرد!
با اینکه بازی در یک جهان مشترک با CONTROL جریان دارد و این موضوع در داستان بازی تاثیرگذار است نیازی به تجربه این عنوان برای این بازی نخواهید داشت. بازی به طور مناسبی با این موضوع رفتار میکند و اشارات طوری نیستند که به داستان آسیب بزنند و زیادی آن را به این موضوع وابسته کنند. علاوه بر این موضوع، این بازی به انواع مختلف به آثار قبل از خود اشاره میکند، از Death Rally گرفته تا Quantum Break، بازی ای که حتی رمدی صاحب آن نیست. در گوشه گوشه بازی سازنده طرفداران قدیمی خود را فراموش نکرده و شاید واضح ترین نامه عاشقانه، حضور الکس کیسی و مونولوگ های مکس پین گونه او به صورت کالکتبل باشد.
بازی مشخصا نتیجه تجربه چندین ساله رمدی تا الان است. استفاده از لایواکشن همیشه به نحوی در آثار رمدی حضور داشته، از یک تلویزیون کوچک تا یک سریال کامل در Quantum Break اما اینجا، بالاخره، رمدی در استفاده از آن استاد میشود. این بازی اشتباهات پیشینیان خود را تکرار نمیکند و هیچ وقت فراموش نمیکند که پیش از هرچیز یک بازی است. لایواکشن به هوشمندانه ترین نحو ممکن استفاده شده و استفاده از آن – بدون توجه به دابل اکسپوژر – منحصر به بخش الن و Dark Place است. بازی از آن با هدف و به موقع استفاده میکند و حتی در بعضی از مکان ها از آن با توجه به انتظاراتی که دارید برای غافلگیر کردنتان استفاده میکند. اضافه کردن صدای متیو پورتا به بازی ایلکا ویلی به بهترین نحو ممکن انجام شده به طوری که اگر از قبل اطلاع نداشته باشید ممکن است حتی متوجه این موضوع نشوید. همچنین در جامپاسکر ها از لایواکشن استفاده میشود که با استایل هنرمندانه و جاگذاری به موقع، چندین بار شما را خواهند ترساند.
ایدهی لوپ که اولین بار در American Nightmare آن را دیدیم و بسیار مورد انتقاد بود باز میگردد اما این دفعه بازی با درس گرفتن از گذشته و نبود محدودیت های اسپین-آف اجازه نمیدهد محیط تکراری شود.
اتاق نویسنده و مکان ذهنی به عنوان یک منوی تعاملی عمل میکنند که به لطف اساسدی کنسولهای نسل نهمی با یک کلیک در دسترسند. سازنده سعی کرده تا همه بخشها آینهای از هم باشند و تفاوت آنها طوری نباشد که بازی از یکپارچگی خارج شود. در مکان ذهنی به کیس بورد دسترسی خواهید داشت که از نظر مکانیکی چندان پیچیده نیست، سازنده ایجاد یک بازی کارآگاهی را در نظر نداشته بلکه از این مکانیک به عنوان ابزاری برای داستان گویی استفاده میکند که استفاده از آن در همه موارد اجباری نیست و با پیش بردن مرحله سرنخ ها نیز به صورت خودکار متصل میشوند ولی در بیشتر مراحل برای پیش بردن بازی باید از آن استفاده کنید. در بخش الن به اتاق نویسنده و پلات بورد دسترسی دارید که کاربرد آن به انجل لمپ شبیه است. انجل لمپ برای باز کردن مسیر استفاده میشود درحالی که پلات بورد المان های موجود در یک صحنه را تغییر میدهند. انتظار میرفت که کاربرد این آیتم متفاوتتر باشد.
گیم پلی کامبت بازی به صورت مشخصی از ریمیک رزیدنت اویل ۲ الهام میگیرد و شما هنوز هم مانند نسخه اول باید از استفاده از چراغ قوه تاریکی را از بین ببرید تا دشمنان آسیب پذیر شوند، منتهی به دلیل تغییر سبک بازی مبارزه بسیار کمتر و سخت تر شده است. سیستم Gore بازی آنقدر که ممکن است انتظار داشته باشید عمیق نیست ولی این انتخاب هم هدفمند بوده و میزان آن در حد Tone بازی است. تنوع دشمنان در بخش الن به شدت پایین است اما طراحی آنها واقعا هوشمندانه است. این دشمنان هرجا که باشید شما را دنبال میکنند و آنها را در حال تماشای خود خواهید یافت، زمزمه های آنها شما را تنها نمیگذارد و نفستان را حبس خواهد کرد. این دشمنان طوری طراحی شده اند که نمی توانید تشخیص دهید کدام از آنها به شما حمله خواهند کرد و اینگونه تم پارانویای بازی را منتقل میکنند. همچنین بازی به خوبی از قابلیت های DualSense بهره میبرد و با استفاده از آن حس قطرات باران را منتقل میکند یا اسلحه های مختلف حس های مختلفی خواهد داشت.
من در طول تجربهام به باگی که بازی را سافت لاک کند و جلوی پیشبرد را بگیرد برنخوردم ولی باگ های کوچک و جزئی زیادی تجربه کردم که البته تعدادی از آنها در آپدیتهای بعد از لانچ برطرف شدهاند. در کل بازی در هر دو حالت پرفورمنس و کوالیتی تجربه مناسبی ارائه میدهد. در این بازی با زیباترین اثر رمدی تا الان مواجه هستیم که با استفاده از آن رمدی باز هم قدرت موتور انحصاری خود یعنی نورثلایت را به رخ میکشد.
بازی Alan Wake 2 منتشر شد تا یکی از بهترین سالهای گیمینگ را به اوج خود برساند و رقابت جایزه های بهترین سال را سختتر از پیش کند. طرفدارانی که ۱۳ سال منتظر این بازی بودند ناامید نخواهند شد و کسانی که برای اولین بار این بازی را تجربه میکنند عاشقش خواهند شد. این بازی را میتوان رمدی در اوج خود نامید و تجربه آن به هر گیمری با هر سلیقهای توصیه میشود. حال باید دید با انتشار دیالسیهای پیش رو، چه چیزی در انتظار این نویسنده است.
بازی Alan Wake 2 یک دنباله در خور و یک اثر مستقل فوق العاده است که به ما یادآوری میکند که بازی به عنوان یک فرم هنری چه توانایی هایی دارد. رمدی ترین اثر رمدی را هیچ چیز جز هنر در خالص ترین شکلش نمیتوان نامید.
داستان فوق العاده و لایه لایه
موسیقی عالی و دست در دست با داستان
اتمسفر قوی
تمرکز کمتر بر روی بخش الن ویک