بیشتر از یک دهه است که فرنچایز Gears of War با ترکیب داستان درگیرکننده و مولتیپلیر اعتیادآور توانسته بازیبازان زیادی را جذب کند. شاید ساده باشد که سری بازی Gears of War را محدود به سربازانی بدانیم که با هیولاها با استفاده از اسلحههای عجیب میجنگند. اما این پوسته بازی را کنار بگذارید تا متوجه شوید که بازی Gears of War روایتی از بشر است که در خطر انقراض قرار دارد و به روابط بین دوستان و برادران، پدرها و پسران میپردازد و این که حالا بشر باید با پایان دنیا دست و پنجه نرم کند و زنده بماند.
شاید شما هم در انتظار Gears 5 باشید و بخواهید داستان این سری را مرور کنید. در این مقاله هرچیزی که تا وقایع Gears of War 4 اتفاق میافتند را آوردهایم. در نظر داشته باشید که تمام تاریخها مربوط به پیش از روز غیرمنتظره (Emergence Day) یا پس از این روز است که به اختصار به نام سالهای .B.E و A.E. نام برده شده است.
Gears of War چیست؟
دنیای Gears of War در سیاره سِرا (Sera) اتفاق میافتد، دنیایی که شبیه دنیای خودمان است اما تفاوتهایی هم دارد. این سری داستان درگیری بشریت با لوکاست (Locust) را تعریف میکند، هیولاهای غیرانسانی که از زیر سطح سیاره بیرون آمدهاند. فرنچایز Gears of War تاکنون شامل پنج بازی ( Gears of War 4، Gears of War، Gears of War 2، Gears of War 3 و Gears of War: Judgment)، پنج رمان (Aspho Fields، Jacinto’s Remnant، Anvil Gate، Coalition’s End، The Slab) و یک سری بیست و چهار جلدی کمیک از سری کمیکهای DC میشود.
کشف Imulsion
ملتهای سیاره سِرا به منابع انرژی سنتی متکی بودند و مصرف سریع این منابع منجر به یک بحران انرژی شد. مادهای جدید به نام Imulsion در زیر سطح سِرا زمانی که درحال حفاری آن برای پیدا کردن نفت بودند، پیدا شد. در ابتدا، Imulsion تنها در حد یک موضوع تحقیقاتی بود تا وقتی که دکتر هلن کوپر (Helen Cooper) پروسهای به نام Lightmass Process را اختراع کرد. این پروسهی کوپر میتوانست Imulsion را تبدیل به یک منبع انرژی پاک و موثرتر کند.
با این حال، ساکنین سِرا نمیدانستند که Imulsion در واقع یک گونه انگلی است و قادر است تا از دیگر گونههای زنده تغذیه کند و حتی آنها را آلوده کند و تبدیل به گونهای جدید نماید. ماهیت اصلی Imulsion تا تقریبا ۱۰۰ سال بعد مشخص نشد.
ملتهایی که در مرزهای خود Imulsion داشتند به سرعت شروع به بهرهوری و استخراج آن کردند. پیشبینیهای اقتصادی در مورد سهام Imulsion منجر به گره خوردن ارزش پول کشورها بر اساس ارزش این ماده شد. در نهایت، قیمتهای پایین Imulsion منجر به یک فروپاشی اقتصادی بزرگ گردید و فعالیتهای نظامی را در ادامه در پی داشت و کشورهایی که Imulsion کمی داشتند شروع به جنگ با کشورهای غنی همسایه کردند.
جنگهای پاندولی ( ۸۰ سال B.E.)
جنگی که در نتیجه کنترل Imulsion به وجود آمده بود با نام جنگهای پاندولی شناخته شد. در جریان جنگهای پاندولی، دو قدرت بزرگ به نامهای Coalition of Ordered Governments یا COG و Union of Independent Republics یا UIR به روی کار آمدند. جنگهای پاندولی سالها ادامه داشت و نسلهای مختلف سِرا چیزی جز جنگهای ممتد نمیدانستند. با این حال، درگیری تبدیل به یک چیز معمولی شد و زندگی همچنان ادامه داشت. این جنگهای طولانی نتوانست به کشورهای بزرگ لطمهای وارد کند و زندگی برای بسیاری از شهروندان به صورت معمول دنبال شد.
جنگهای پاندولی زندگی بسیاری از شخصیتهای اصلی جنگ لوکاست را شکل داد. در این زمان، ستوان ویکتور هافمن (Victor Hoffman) از دیوارهای شهر اَنوِگاد (Anvegad) دفاع کرد. او با این کار توانست بزرگترین افتخار COG یعنی Embry Star را به دست بیاورد. سرگرد آدام فنیکس (Adam Fenix) وحشت جنگ را به صورت مستقیم دید و از سمت خود استعفا داد. او به عنوان طراح اسلحه استخدام شد و ماهوارههای شبکهای را طراحی کرد که از ایجاد طلفات در هر دو طرف جلوگیری میکرد.
پیدایش لوکاست
در اوایل جنگهای پاندولی، معادن Imulsion تبدیل به وضعیتی شبیه به زنگزدگی شدند که به علت در معرض هوا گرفتن ایجاد شده بود. مشکلات سلامتی که این موضوع ایجاد کرده بود توسط COG پوشانده شد و روی مبتلایان در ساختمان پزشکی New Hope مطالعه شد. مبتلایان تبدیل به وحشیهای بدون فکری میشدند که به آنها Sire میگفتند. بچههای کسانی که مبتلا شده بودند توسط دانشمندان به کوه کادار (Kadar) برده شدند. در آن جا بود که گونه و جامعه لوکاست ظاهر شد. Sireها در محفظهی Cryogenic حبس شدند و ساختمان New Hope هم بسته و قرنطینه شد.
اما لوکاستها خیلی زود فهمیدند که این انگل آنها را مبتلا کرده و مردمشان را علیه آنها کرده است که منجر به یک جنگ داخلی شد. سالها بود که لوکاست با این موضوع زیر زمین دست و پنجه نرم میکرد و ملکه میراه (Myrrah) به این نتیجه رسید که تنها راهی که میتوانند این مشکل را حل کنند این است که به روی سطح حمله کنند و آن را برای خود فتح کنند. میراه خیلی زود توانست با آدام فنیکس ارتباط برقرار کند و آنها به یک توافق رسیدند. اگر آدام میتوانست راهی برای این مشکل و کشتن Sireها پیدا کند، لوکاست دیگر به سطح حمله نمیکند. آدام وجود لوکاستها را یک راز نگه داشت و شروع به کار روی کشتن Sireها یا به اصطلاح نظامی Lambentها کرد.
ASPHO FIELDS
در سال ۳ B.E، سازمان COG اطلاعاتی دریافت کرد که مشخص میکرد UIR نزدیک به ساخت اولین اسلحه منظومهای با نام رمزی Hammer of Dawn است. UIR در حال ساخت اسلحه در Aspho Fields بود و عملیاتی با اسم رمز Operation Leveller برای به دست آوردن اطلاعات درباره آن به وجود آمد. چیزی که قرار بود یک حمله تکاوری ساده باشد با مطلع شدن نیروهای UIR درباره این ماموریت و تقویت قوایشان در منطقه، تبدیل به یک نبرد بزرگ شد. یکی از شرکتکنندههای این جنگ کسی نبود جز مارکوس فنیکس (Marcus Fenix)، پسر آدام فنیکس که برادران سانتیاگو یعنی دامینیک و کارلوس او را همراهی میکردند. این سه توانستند به دلیل فعالیتهایشان در این نبرد Embry Star را دریافت کنند اما کارلوس جان خودش را در این ماموریت از دست داد.
آدام فنیکس با اطلاعاتی که از حمله Aspho Fields دریافت کرد، توانست طراحی اسلحه منطومهای خود را کامل کند. این اسلحه برای نابود کردن ناو سوم UIR در نبرد بنبُرگ استفاده شد. استفاده از Hammer of Dawn منجر به مذاکرات صلحآمیزی شد و COG ادعای پیروزی در جنگهای پاندولی کرد که هفتاد و نه سال طول کشیده بود. تنها جمهوری گوراسنایا (Gorasnaya) بود که توافقنامه صلح را امضا نکرد.
روز غیرمنتظره (Emergence Day)
تنها شش هفته پس از پیروزی ادعاشده COG در جنگهای پاندولی، لوکاست اعلام جنگ بر بشریت کرد. با ادامه حملات Sireها در زیر زمین، آدام فنیکس نمیتوانست راهی برای شکست دادن آنها پیدا کند. ملکه میراه دستور حمله به سطح را داد. در یک حمله هماهنگشده، گروههای لوکاست از زیر زمین در شهرهای بزرگ سیاره بیرون آمدند. گزارشهای اولیه تعجبآور بود و بسیاری بر این باور بودند که جنگهای پاندولی دوباره ایجاد شده است. با این حال، خیلی زود مشخص شد که حملهکنندگان انسان نیستند. این روز به نام روز غیرمنتظره یا Emergence Day نامیده شد و حمله اولیه یک چهارم جمعیت Sera را نابود کرد.
در اوایل حمله نخست، نیروهای COG شدیدا درگیر لوکاستهایی شدند که میتوانستند از هرجایی بیرون بیایند و حمله کنند. لوکاستها از هیولاهایی به نامهای Reaver و Brumak هم استفاده میکردند که ترکیبی از حیوانیت و تکنولوژی در آنها به کار برده شده بود که آنها را در نبرد موثر و ترسناک میکرد. خدمات اجتماعی شروع به فروپاشی کرد و بحران آوارهها غیر قابل مدیریت شد. COG که با دشمنی غیر قابل پیشبینی که جنگی خلاف عرف را آورده بود میجنگید، سعی داشت تا با گروههای لوکاست مبارزه کند.
مردم شروع به عضویت در این هدف کردند که یا به عنوان سرباز و یا به عنوان خدمه مشغول کار شدند. ستاره Thrashball به نام آگوستوس کول (Augustus Cole) خانواده خود را در روز غیرمنتظره از دست داد و فورا عضو ارتش شد.
نبرد در Halvo Bay
داستان Gears of War: Judgment
ژنرال لوکاستها به نام کارن (Karn) که پشت نقشه روز غیر منتظره بود، به شهر COG به نام Halvo Bay در همان اوایل حمله کرد. گروه Kilo که توسط ستوان دیمون بیرد (Damon Baird) رهبری میشد با نیروهای لوکاست در شهر جنگید. این گروه با فهمیدن موشک Lightmass در یک پایگاه مخفی برخلاف دستورات خود عمل کرد تا بتواند با استفاده از این موشک کارن را بکشند. فعالیتهای آنها منجر شد تا به یک دادگاه نظامی بروند که قاضی آن کلنل ازرا لومیس (Ezra Loomis) بود . کارن به گروه Kilo و لومیس در جریان دادگاه حمله کرد و لومیس را کشت. گروه Kilo به خاطر فعالیتهایشان مجازات نشدند اما بیرد مقام خود به عنوان ستوانی را از دست داد.
Hammer of Dawn
با گسترش لوکاستها در سراسر سیاره سرا، یکی از مقامات ارشد COG به نام ریچارد پرسکات (Richard Prescott) تصمیم گرفت تا از Hammer of Dawn استفاده کند تا مناطق تحت پوشش لوکاست و منابعشان را نابود کند. پرسکات به تمام نیروهای COG دستور داد تا به Jacinto Plateau عقبنشینی کنند. جایی که لوکاستها قادر به تونلزنی به خاطر وجود گرانیتهای بزرگ نبودند. COG دستور داد که تمام شهروندان به Jacinto بروند. با این حال، آنها از عمد این اعلامیه را سه روز پیش از حمله برنامهریزیشده اعلام کردند. این موضوع به خاطر این بود که لوکاستها از نقشه COG خبردار نشوند. COG همچنین میدانست که آنها نمیتوانستند جمعیت سِرا را در Jacinto جا دهند. در اصل، COG در حال قربانی کردن بخش بزرگی از جمعیت سیاره بود تا از برتری لوکاستها جلوگیری کند.
Hammer of Dawn شهرهای سِرا را هدف میگیرد و آنها را نابود کرده و ابری از خاکستر و آوار را باقی میگذارد. طوفانهای سنگین موجب یک آسیب محیطی بزرگ شد. Hammer of Dawn بخش بزرگی از لوکاستها را کشت اما بیشتر جمعیت سِرا را هم نابود کرد. با این حال، بعضی افراد توانستند زنده بمانند و در خرابههای سِرا زندگی کنند. به آنها نام Stranded داده شد که از COG به خاطر اعمالشان تنفر داشتند.
عشق یک فرزند
ده سال پس از آغاز جنگ لوکاست، COG به سختی در حال دفاع از آخرین پایگاههای خود در Jacinto Plateau بود. با افزایش تاخت و تاز لوکاستها، مقام ارشد پرسکات متوجه شد که آدام فنیکس در مورد لوکاستها پیش از وقوع روز غیرمنتظره خبر داشته است. پرسکات دستور داد که او دزدیده شده و به آزورا (Azura) برده شود. یک جزیره مخفی که دانشمندان اصلی COG در آن جا حضور داشتند. با این حال، در جریان یک حمله لوکاستها، آدام فکر کرد که لوکاست قرار است محل او را اشغال کنند. بنابراین او پسرش را خواند تا طبق آن چیزی که فکر میکرد برای بار آخر همدیگر را ملاقات کنند.
مارکوس که سعی داشت پدرش را نجات دهد، به افسر فرمانده خود یعنی کلنل هافمن حمله کرد و برخلاف دستوراتی که داشت محل گروهش را ترک کرد تا پدرش را نجات دهد. در همین راه، او یک بخش حیاتی از تجهیزات هدفگیری را با خودش برد. COG بدون آن نمیتوانست از Hammer of Dawn برای جلوگیری از حمله لوکاستها استفاده کند و به همین دلیل Ephyra را از دست دادند.
مارکوس که به علت عدم فرمانبری و خیانت مجرم شناخته شده بود، به ۴۰ سال حبس در The Slab محکوم شد که تنها زندان با بالاترین امنیت در Jacinto بود. او فکر میکرد که پدرش کشته شده است، اما آدام توانسته بود با موفقیت به آزورا برود. دامینیک سانتیاگو سالها تلاش کرد تا راهی قانونی برای آزادی مارکوس پیدا کند. در نهایت، دام راهی پیدا نکرد و یک نقشه فرار چید. زمانی که لوکاست حمله به زندان را شروع کرد، مارکوس فرصت فرار پیدا کرد و در ادامه اتفاقات اولین Gears of War رخ داد.
حمله Lightmass
داستان Gears of War
COG نقشهای چید تا لوکاست را در تونلهای خودشان نابود کند. آنها در نظر داشتند تا با استفاده از وسیلهای به نام Resonator، نقشه تونلهای لوکاست را که زیر سطح بود طراحی کرده و سپس با استفاده از یک بمب Lightmass آن جا را منفجر کنند. دامینیک سانتیاگو و مارکوس به عضویت گروه دلتا تحت فرماندهی ستوان کیم (Kim) درآمدند. آنها مسئولیت پیدا کردن گروه آلفا را داشتند که ماموریتشان نصب Resonator بود. در حالی که در حال ملحق شدن به آلفا بودند، لوکاستها مسیر بازگشت آنها را بست. سپس ژنرال رام (RAAM) ستوان کیم را کشت.
مارکوس دوباره به درجه سرجوخهای خود رسید و به او دستور داده شد تا گروه دلتا را دوباره شکل دهد. تیم جدید شامل خودش و دام از تیم دلتا و بازماندگان تیم آلفا بود که شامل آگوستوس کول و دیمون بیرد میشد. تیم دلتا توانست Resonator را در تونلهای لوکاست جاسازی کرده و سپس بمب Lightmass را پس از کشتن ژنرال رام شلیک کنند. انفجاری که به وجود آمد تعداد زیادی از لوکاستها را کشت و همچنین موجودات پرنده و گوشتخواری به نام کریل (Kryll) را هم نابود کرد.
عملیات طوفان Hollow
داستان Gears of War 2
انفجار بمب Lightmass تاثیر دلخواهی که از کشتن تمام لوکاستها به وجود میآمد را ایجاد نکرد. در نتیجه، COG یک حمله بزرگ به خانهشان یعنی Hollow را ترتیب داد. صدها سرباز مسلح به Hollow رفتند تا با لوکاستها بجنگند. در حین این حمله، گروه دلتا متوجه شد که لوکاست در حال استفاده از کرمهای غولآسایی بود تا شهرهای روی سطح را نابود کند. گروه دلتا توانست Riftworm را بکشد اما سپس مجبور به تغییر مسیر به سمت پایگاه پزشکی New Hope شد. در آن جا آنها با Lambentها برخورد کردند و سپس به Mount Kadar نفوذ کردند تا پایتخت لوکاست را پیدا کنند.
در هنگام انجام این ماموریت، دام همسرش ماریا (Maria) را یافت که سالها در یک زندان لوکاست بود. لوکاست او را شکنجه داده و از او استفاده کرده بود و ماریا در واقع تبدیل به پوستهای از یک آدم متحرک شده بود. دام که گزینه دیگری نداشت و نمیتوانست به خاطر او ماموریت را به خطر بیندازد، همسرش را کشت تا او را از عذابی که میکشد راحت کند. بعد از آن گروه دلتا با ملکه میراه برخورد کردند و متوجه شدند که او برنامه دارد تا Jacinto را تخریب و غرق در زیر سطح کند تا منجر به ایجاد یک سیل در Hollow شود و به این ترتیب لوکاستهای مبتلا شده را بکشد.
تخلیه Jacinto
ایجاد سیل در Hollow به نظر ایده خوبی برای کشتن لوکاستها بود، بنابراین COG قصد داشت تا این کار را خودشان با منفجر کردن یک موشک Lightmass در زیر شهر ایجاد کند. با این حال، آنها نیاز داشتند که ابتدا Jacinto تخلیه شود. یک حمله بزرگ لوکاستها به شهر موجب تاخیر تلاشهای COG شد. تیم دلتا با دزدیدن یک Brumak و استفاده از آن برای ایجاد یک راه نفوذ به Hollow اجازه داد تا موشک راهاندازی شود. لوکاستها هلیکوپتر King Raven که در حال حمل موشک بود را زدند اما Brumak که در معرض مقدار زیادی Imulsion قرار گرفته بود، شروع به تغییر شکل دادن کرد. تغییر شکلی که عوارض جانبی آن این بود که بسیار منفجره میشد. مارکوس که موقعیت را دید، از Hammer of Dawn استفاده کرد تا Brumak مبتلا شده را منفجر کند که در نهایت منجر به سقوط Jacinto و ایجاد سیل در Hollow شد.
یک ملت جزیرهای
COG که حالا بدون یک خانه بود، به جزیره وکتس (Vectes) نقل مکان کرد. این جزیره یک جامعه بومی از شهروندان COG داشت که از زمان حملات Hammer از جزایر اصلی جدا شده بودند. این افراد هیچ گاه لوکاستها را ندیده بودند. COG با ایجاد یک پایگاه در جزیره سعی کرد تا خود را بازسازی کند و در همین حین با دزدان و لوکاستهای آن جا مقابله کند. COG همچنین با باقیمانده جمهوری گوراسنایا ارتباط برقرار کرد و به صورت رسمی سالها جنگ بینشان را خاتمه داد.
در وکتس، خیلی زود مشخص شد که فعالیتهای Lambentها در حال افزایش است که احتمالا به خاطر انفجار محدوده دارای Imulsion شهر Jacinto رخ داده است. گروه Leviathanها و Stalkهای این موجودات حمله به وکتس را آغاز کردند. در نهایت مقام ارشد پرسکات COG را ترک کرد و به آزورا (Azura) رفت تا ناظر تلاشهایی که برای کشتن Lambentها میشد بشود. با این حال، از آن جایی که او آزورا و دانشش از راز Lambentها را حفظ کرده بود، به نظر رسید که او در یک موقعیت حیاتی COG را ترک کرده است. وکتس بیشتر تبدیل به یک زندان شد تا این که یک پناهگاه باشد. در ادامه، COG تصمیم گرفت تا جزیره را تخلیه کند و تلاش کرد تا در جزایر اصلی به صورت گروههای کوچک بروند. هافمن همراه با گروهی به Anvil Gate رفت. در همین حال، تعدادی از سربازان به همراه گروه دلتا در آخرین هواپیمای COG یعنی Sovereign باقی ماندند.
برادری تا انتها
داستان Gears of War 3
چندین ماه پس از پاشیده شدن COG، مقام ارشد پرسکات به Sovereign رسید. او به مارکوس گفت که پدرش هنوز زنده است و به او یک دیسک کامپیوتری داد. سپس Lambentها به Sovereign حمله کردند و آن را نابود کردند. این موضوع باعث شد که گروه دلتا سفری در اطراف سِرا داشته باشند تا با هافمن در Anvil Gate ملاقات کنند. گروه دلتا پس از رمزگشایی دیسک از حقیقت آزورا متوجه شد و این که چطور ژنراتورهای Maelstrom، جزیره را با ساخت طوفانهای مصنوعی مخفی نگه میدارد. آنها برای رسیدن به جزیره نیاز به در اختیار داشتن یک زیردریایی و سوخت داشتند. در شهر Mercy، گروه دلتا متوجه شد که Lambentها در حال ابتلای انسانها هستند. در یک جنگ سه طرفه بین گروه دلتا، Lambentها و لوکاستها، دام که هنوز در حال سوگواری برای مرگ همسرش بود، جان خودش را فدا کرد تا نجات گروه دلتا را تضمین کند.
آزورا
تعدادی از گروه دلتا به آزورا با استفاده از زیردریایی نفوذ کرده و ژنراتورهای Maelstrom را غیر فعال کردند. این موضوع به نیروهای کمکی که توسط کول و بیرد رهبری میشدند اجازه داد تا در آن جا فرود بیایند. سپس آدام فنیکس تمام حقیقت Lambentها را به گروه دلتا توضیح داد و گفت که آنها به روشی در حال تکامل هستند و آماده هستند تا تمام زندگی غیر Lambent در سِرا را نابود کنند. با کمک گروه دلتا، او اسلحه ضد Imulsion خود را فعال کرد و تمام موجوداتی که دارای سلول Lambent بودند را نابود کرد که شامل لوکاستها، Lambentها و متاسفانه خود او میشد. مارکوس شخصا ملکه میراه را در جریان درگیری میکشد. با تمام شدن جنگ، آنیا استراد (Anya Stroud) به مارکوس گفت که آنها بالاخره یک آینده در انتظارشان است.
نسل بعد
داستان Gears of War 4
۲۵ سال به جلو می رویم. این تعداد سال کافی بوده تا COG دوباره شکل بگیرد، انسانیت بتواند دوباره خود را بازسازی کند و روز غیرمنتظره تبدیل به چیزی غیر قابل فراموشی برای بشر شود. تعدادی از گروه Stranded با COG خوب شدهاند اما هنوز راحت نیستند که زیر کنترل آنها زندگی کنند. بنابراین تعدادی از مردم هنوز در حواشی شهرها زندگی میکنند که بین آنها پسر مارکوس یعنی J.D و دوستان باهوشش دل واکر (Del Walker) و کیت دیاز (Kait Diaz) هستند.
همه چیز آرام و خوب است تا وقتی که روستای J.D یک شب توسط موجوداتی که قبلا دیده نشده مورد حمله قرار میگیرند. این موجودات که به آنها نام Swarm داده شد، تمام افراد روستا را دزدیدند که شامل رئیس روستا و مادر کیت یعنی رینا (Reyna) میشد. J.D توانست دست یکی از این Swarmها را ببرد و به ایدهای برسد که این موجودات چه میتوانند باشند. دل پیشنهاد داد که تنها راه این که بفهمند این موجودات چه هستند پیدا کردن یک نفر است: پدر J.D.
مارکوس دوباره برمیخیزد
مارکوس پیر پس از ملاقات با پسرش پیشنهاد میدهد که بهترین راه برای آزمایش و مقایسه نمونه این است که جسدهای لوکاستهایی را پیدا کنند که COG در پایگاه معدنی نزدیک دفن کرده است. در راه، مارکوس متوجه میشود افرادی که Swarm دزدیده است کشته نشده و در محفظههایی نگهداری میشوند. مارکوس حتی بعدا وقتی توسط یک Snatcher دزدیده میشود خودش این فرایند را تجربه میکند. J.D و همراهانش موفق میشوند تا مارکوس را خوشبختانه زنده پیدا کنند.
مشخص میشود که Swarm در واقع همان لوکاست هستند. پس از این که دستگاه آدام فنیکس به کار افتاد، بسیاری از لوکاستها نمردند بلکه به وضعیتی خاموش رفتند و تبدیل به شکلهای Swarm شدند. افرادی که دزدیده میشدند به محفظهها برده شدند تا تغییر شکل داده شده و در نتیجه تعدادشان را زیاد کنند. اما با مادر کیت متفاوت رفتار شد و در یک منطقه دیگر دفن لوکاست برده شده بود و متفاوت از دیگران با او رفتار میشد.
J.D و خانواده
مارکوس که به نظرش میآید نیاز به نیروی بیشتر دارند، به دوستان قدیمیاش یعنی دیمون بیرد و آگوستوس کول خبر میدهد تا J.D و دوستانش را به سمت منطقه لوکاست همراهی کنند. کیت در نهایت میتواند مادرش را در لانه دوم Swarm پیدا کند اما با صحنه ناخوشایندی مواجه میشود. او به صورت نیمه جذب شده بود و التماس میکرد تا از روی ترحم او را بکشند. در نهایت یک موقعیت دیگر مانند همسر دام پیش میآید، البته با یک پیچش داستانی نگرانکننده. پیش از خلاص کردن رینا از زجری که میکشد، کیت فرصت پیدا میکند تا خداحافظی کند. در همین حال رین به کیت یک مدال میدهد و میگوید که آن مدال متعلق به پدربزرگش بوده است. این صحنه شاید غمانگیز باشد اگر که به دلایلی در پشت مدال مهر لوکاست را نمیدیدیم.
داستان به کجا میرود؟
داستان Gears of War 5
در ادامه در Gears 5 شاهد ماجراجویی کیت هستیم که به دنبال پاسخ میگردد. همچنین سوالات بسیاری در این سری وجود دارد که هنوز به آن پاسخ داده نشده که بیشترشان مربوط به ماهیت لوکاستها است. بزرگترین سوال البته مربوط به ملکه میراه است و این که چطور یک زن انسانی تبدیل به رهبر تمام هیولاهای خزنده شد. طرفداران پیشنهاد میکنند که کیت از نوادگان ملکه میراه است و Gears 5 احتمالا به این موضوع اشاره خواهد کرد. در این صورت سوال دیگری که پیش میآید این است که پدر رینا (پدربزرگ کیت) چه کسی بوده و چطور با ملکه میراه ارتباط برقرار کرده است.
مرسی از مطلب مفیدتون
دمتون گرم عالی بود