سری هیلو (Halo) دنیای وسیعی دارد و غیر از ویدیوگیم به سریالهای تلویزیونی و کتابها هم گسترش پیدا کرده است. بنابراین گیجکننده بودن پیچشهای داستانی آن طبیعی است. خوشبختانه با این سری مقالات میتوانید به درک هرچه بهتر از دنیا و تایملاین Halo برسید. در قسمت اول سری مقالات داستان هیلو شما را با پیشروها، فوررانرها و اتفاقاتی که بین این دو افتاد و انسانها را هم دخیل کرد آشنا میکنیم.
پیشروها: گونهای متفاوت
پیشروها(Precursors) قابلیت اتصال به جنس عالم را داشتند و به همین دلیل قابلیت این را داشتند که در طول کهکشان سفر کنند. در این بین به راه شیری رسیدند و آن را کاملا خالی از سکنه دیدند. بنابراین با استفاده از ابزار پیشرفته خود، به این کهکشان زندگی تزریق کردند.
با گذشت زمان، پیشروها تصمیم گرفتند به پیشرفتهترین گونهای که ساختهاند چیزی به نام «ردای مسئولیت» بدهند، یک مقام شایسته که به عنوان محافظین و راهنمای گونههای ضعیفتر کهکشان قرار میگیرند. گونهی اولی که برای این مقام انتخاب کردند، فوررانرها(Forerunner) بودند.
فوررانرها مصمم بودند تا به اندازه خود پیشروها دانش و فناوری داشته باشند. به همین دلیل، به عنوان گونهای انتخاب شدند که دارای ردای مسئولیت هستند. در ابتدا پیشروها، فوررانرها را به عنوان جامعه برتر کهکشان میدیدند و برای مدتی فوررانرها ردا را در اختیار گرفتند و نظم را در کهکشان با نظارت بر تمام گونههای دارای ادراک برقرار کردند. با این حال با گذشت زمان، فوررانرها متکبر و فاسد شدند و فکر میکردند که از تمام گونههای دیگر برتر هستند. با وجود آنکه شاید حتی این مورد حقیقت هم داشت اما یک حاکم متکبر و خودبین چیزی نبود که پیشروها از گونهی دارای ردا انتظار داشتند. بنابراین، پیشروها فوررانرها را از در اختیار داشتن ردای مسئولیت منع کردند و به جای آن به دنبال انسانهای باستان گشتند تا ببینند که آیا آنها شایسته در اختیار داشتن ردا هستند یا خیر. در حالی که انسانهای باستان نسبت به فوررانرها پیشرفته نبودند اما فروتنی و مسئولیتپذیری آنها برای در اختیار گرفتن ردا کافی بود.
خیانت فوررانر: یک عمل وحشیانه و خودخواهانه
فوررانرها در پاسخ به تغییر قدرت و از دست دادن ردای مسئولیت، یک انتقام بزرگ را علیه پیشروها ترتیب دادند. با وجود برتری پیشروها در تقریبا بیشتر موارد، خیانت فوررانرها آنها را غافلگیر کرد. پیش از آن که پیشروها بتوانند یک وضعیت دفاعی بگیرند، فوررانرها تقریبا تمام سازندگان آنها را قتل عام کردند. به این ترتیب پیشروها از قدرت مطلق عالم در یک چشم به هم زدن تبدیل به پوستهای از گذشته خود شدند.
عواقب بعدی
بعد از قیام فوررانرها در برابر پیشروها، کهکشان وارد دوره صلح شد. غیر از جنگهای داخلی که گهگاهی در حکومت فوررانرها رخ میداد، آنها به وظیفه خود به عنوان نگهدارنده ردای مسئولیت ادامه دادند.
در همین حال، چند پیشرویی که باقی ماندند با استفاده از قدرتهایشان، خود را تبدیل به خاکسترهای مولکولی کردند. این پیشروها قصد داشتند تا به این شکل، میلیونها سال صبر کنند و از خطر قاتلین خود در امان باشند تا در زمان مناسب بتوانند به شکل پیشین خود برگردند و انتقام خود را از فوررانرها بگیرند. با این حال، ترکیب DNA این خاکستر با گذشت زمان خراب شد و در نتیجه، گونهی زندهای که در تماس با آن قرار میگرفت، دیوانه و حتی دچار جهش فیزیکی میشد. این اولین شکل گونهای به نام Flood بود. یک گونه انگلی که خاکستر پیشروها در نهایت با در تماس قرار گرفتن با انسانها به آن جهش پیدا میکردند.
تماس بشر با Flood
۱۰ میلیون سال بعد از درگیری بین فوررانرها و پیشروها، انسانهای باستان با خاکستر پیشروها تماس برقرار کردند. با دادن این خاکستر به حیوانات اهلی شده، این پودر به نظر رسید که میتواند رفتار این حیوانات را بهبود دهد و آنها را مطیعتر کند. با این حال، بشر نمیدانست که خاکستر در حال مخفی کردن ادراک و هوش پیشروها بود و تنها رفتار حیوانات را بهبود میداد تا پوششی بر اعمال حقیقیشان باشد: تغییر و جهش ژن این حیوانات.
زمانی که خاکستر کنترل کامل این حیوانات را در اختیار گرفت، این حیوانات شروع به کشتن و آلوده کردن انسانها کردند. این شروع پیداش Floodها بود. با حملات غافلگیرکننده و ناگهانی آنها، حکومت بشر باستان به سرعت مکانی برای این انگلها شد.
در همین زمان، بشر گونهای به نام موجود باستانی را کشف کرد که به عنوان آخرین پیشرو در یک کپسول در مرکز سیاره زنده مانده بود. برعکس بقیه پیشروها که تبدیل به خاکسترهای مولکولی شده بودند، این موجود باستانی تصمیم گرفت که قفلی بر خود بزند و شکل کنونی خود را با گذر زمان جهش دهد که در نتیجه بتواند تا ابد زنده بماند. دانشمندان انسانی آن را به پایتخت خود یعنی Charum Hakkor آوردند تا روی او مطالعه کنند. با این حال زمانی که در مورد Flood از او سوال شد، به نظر میرسد که پاسخ آن چنان برای انسانها وحشتناک بود که آنها دست به خودکشی زدند.
موجود باستانی هیچ چیزی که به انسانها در مقابل Flood کمک کند ارائه نمیداد (احتمالا به خاطر این که Floodها قبلا در حقیقت پیشرو بودهاند و خب با موجود باستانی در یک تیم هستند) و انسانها با دانستن این موضوع که نمیتوانند Flood را شکست دهند، تصمیم به فرار گرفتند. آن هم دقیقا به سمت فضای تحت کنترل فوررانرها.
جنگ بین بشر و فوررانر: یک درگیری خونین و بدون امید
زمانی که فوررانرها دیدند که انسانها با یک لشکر بزرگ در حال ورود به محدوده آنها هستند، فکر کردند که آنها به دنبال جنگ هستند. در نتیجه ارتش خود را مسلح و آماده باش کردند.
بشریت در یک درگیری ناامیدانه، با فوررانرها با تمام قوای خود جنگید و باعث تلفات شدیدی در آنها شد. در همین حال، Floodها تصمیم گرفتند که از درگیری خود با انسانها دست بردارند تا فوررانرها را گول بزنند که بشریت آنها را فراری داده است. در واقع، به دلیل عقبنشینی در زمان شروع جنگ انسان-فوررانر، بسیاری از فوررانرها فکر میکردند که Flood تنها بهانهای برای تجاوز انسانها به قلمرو آنها است.
Floodها این کار را به دو دلیل کردند. دلیل اول این بود که Floodها با انگیزههای پیشرویی خود حس کردند که زمان آزمایش بشریت برای مقام ردای مسئولیت نیست. دلیل دیگر این است که آنها میخواستند که ناپدید شوند تا مانع از گسترش تحقیقات فوررانرها بر Floodها شوند و آنها را به این باور برسانند که خطر چندان هم شدید نیست. امید Flood این بود که با این تهدید ناگهانی، فوررانرها نسبت به قدرت Floodها بیاهمیتی نشان دهند و بنابراین در زمان انتقام Floodها آمادگی کمتری داشته باشند.
سقوط انسانهای باستانی
بعد از عقبنشینی Floodها، بشریت چارهای نداشت تا با گونهای بجنگد که از هر لحاظ برتر از آنها بودند. علیرغم جنگ بیمهابا، فوررانرها به دلیل این که فکر میکردند بشریت به دنبال تجاوز به حریم آنها است، به دنبال انقراض بشریت بودند. یکی پس از دیگری، قلمروهای بشریت فروریخت تا این که در نهایت، بشر در پایتخت خود یعنی Charum Hakkor شکست خورد. در حالی که فوررانرها آن جا بودند، دیداکت (رهبر ارتش فوررانرها) موجود باستانی را که بشریت آن را در اختیار داشت، کشف کرد. دیداکت سعی کرد که او را بازجویی کند و مکالمه بین خودشان را از بقیه مخفی کند. بعد از آن، فوررانرها تصمیم گرفتند که موجود باستانی را در کپسولی که در آن یافت شده بود نگه دارند.
به عنوان مجازات تجاوزی که فوررانرها فکر میکردند صورت گرفته بود، تمام تکنولوژیها و پیشرفتهای بشریت از آنها گرفته شد و انسان به دوران شکار و زندگی در غار خود برگشت. فوررانرها بشریت را در سیاره زمین رها کردند، جایی که آنها مجبور به تکامل دوباره بودند. این مورد موجب پایانی بر امپراطوری انسانهای باستان شد.
دوران صلح
بعد از شکست انسانها، کهکشان وارد دوره دیگری از صلح شد. در حالی که فوررانرها متکبر و مغرور بودند، اما به وظایف خود به عنوان نگهدارنده ردای مسئولیت با نظارت بر تمام کهکشان عمل کردند. برای اکثر فوررانرها، Floodها چیزی جز یک شوخی نبودند، یک دروغ فریبانه که ساخته شده بود تا آنها دیگر بشریت را به عنوان یک تهدید واقعی در نظر نگیرند. با این حال، بعضی از رهبران فوررانرها به صورت مخفیانهای میدانستند که Floodها بسیار واقعی بودند و به همین دلیل منتظر بازگشت این انگلها ماندند.
فوقالعاده جامع بود