در مقاله پیشین داستان Halo، نگاهی به حکومت ترسناک و مقتدر کاوننت انداختیم که چگونه بزرگ و بزرگتر شد و از سالهای باستان تا عصر مدرن دنیای Halo دایره تاثیر خود را گسترش داد. در این مقاله میخواهیم نگاهی به تکامل انسانها پس از شکست انسانهای باستان داشته باشیم و ببینیم که اسپارتانهای دنیای Halo ازکجا ظاهر شدند.
مقدمه: بازسازی از خاکستر
بیشتر تاریخچه بشریت در Halo مانند همان چیزی است که در دنیای خودمان اتفاق افتاده است. بعد از این که تکامل انسانهای باستان توسط فوررانرها به دلیل تجاوز به قلمروشان از آنها گرفته شد، بشر چارهای نداشت تا دوباره پیشرفت کند. به این ترتیب، بشریت از دوران شکار و غارنشینی شروع کرد تا دورههای مختلف انقلابهای فرهنگی، صنعتی، اجتماعی و کشاورزی را تجربه کند که در نهایت منجر به اختراع سفر در فضا در قرن بیستم شد.
با شروع قرن بیست و یکم، بسیاری از انسانها امید داشتند که قابلیت سفر به خارج از زمین به معنای این باشد که سیارههای جدید قابل اکتشاف و زندگی باشد. با این حال، این موضوع برای منظومه شمسی صدق نمیکرد. از سیارههای دیگر تنها به عنوان مکانی برای اکتشاف یا پایگاههای نظامی میتوانست استفاده شود و برای زندگی کردنهای طولانیمدت مناسب نبودند. در اواخر قرن بیست و یکم جمعیت زمین به طرز خطرناکی زیاد شده بود. برای ایجاد نظم بین ملتها و سیارهها، دو گروه حکومت متهد زمین (Unified Earth Government یا UEG) و نیروی فضایی ملل متحد (United Nations Space Command یا UNSC) شکل گرفتند.
سال ۲۱۶۰: جنگهای بین سیارهای شکل میگیرد
برخلاف تلاشهای UEG و UNSC در قرن بیست و دوم، چندین ملت که انگیزههای سیاسی داشتند علیه مخالفانشان اعلام جنگ کردند. فعالیتهای کمونیسم و فاشیسم در این دوره به دلیل افزایش بیش از حد جمعیت در زمین تشدید شده بود و بیشتر گروهها سعی میکردند تا کنترل را به دست بگیرند و دیگران را تحت پوشش سیاستها و قوانین اقتصادی خودشان دربیاورند تا (در نظر خودشان) بشریت را نجات دهند. از جهتی که این درگیریها به سیارات دیگر هم کشیده شد، به آن جنگهای بین سیارهای میگویند.
این درگیریها ۱۰ سال به طول انجامید. زمانی که UEG و UNSC بالاخره توانستند که جنگ بین تمام طرفها را به اتمام برسانند، ملل متحد جلسهای گذاشت و تصمیم گرفت که UEG تبدیل به حکومت نهایی بشریت شود و تمام ملتها تحت پوشش آن قرار بگیرند. UNSC هم به عنوان ارتش بشر باشد و به عنوان بازوی ارتشی UEG عمل کنند. با این که در این زمان صلح به وجود آمد، اما هنوز هم راهی برای حل مشکل افزایش جمعیت وجود نداشت و روز به روز بدتر میشد.
سال ۲۲۹۱: سفر با سرعت نور
۱۵۰ سال پس از جنگهای بین سیارهای، بشریت هنوز هم از مشکل افزایش جمعیت در منظومه شمسی رنج میبرد. با این حال، آینده با اختراع موتور انتقال نور شاو-فوجیکاوا در سال ۲۲۹۱ روشنتر به نظر میرسید. دانشمندانی به نام توبایاس شاو و والاس فوجیکاوا توانستند گردانندهای را بسازند که میتوانست حفرهای برای سفر با سرعت نور بسازد که در حقیقت بُعد متفاوتی بود که سفر با سرعت بیشتر از نور را فراهم میکرد و خطرات جانبی زیادی هم نداشت.
این اختراع در زمان مناسبی انجام شد. بشریت که حالا میتوانست در سالهای نوری سفر کند، شروع به اکتشاف کهکشان اطراف منظومه شمسی کرد تا دنیاهای مناسب برای زندگی را پیدا کند. این موضوع توانست فشار را از روی زمین بردارد و به انسانها اجازه دهد تا به منابعی که معمولا کمیاب بودند دسترسی داشته باشند. برای مثال، سیارهی ریچ (Reach) دارای منابع سرشاری از تیتانیوم بود که هیچکدام از سیارههای منظومه شمسی مقدار مناسبی از آن نداشتند.
با گذشت زمان و ادامه اکتشافات، تعداد زیاد دنیاهای قابل زندگی به دو گروه تقسیمبندی شدند: مهاجرنشین داخلی و مهاجرنشین خارجی. سیارههای نزدیک زمین و منظومه شمسی به عنوان مهاجرنشین داخلی در نظر گرفته میشدند. این سیارات محل سکونت مقامات حکومتی بود، جایی که اقتصادها تنظیمبندی شده و بسیاری از تحقیقات انجام میشد. به این ترتیب این سیارات تبدیل به خانه ثروتمندترین اعضای گونه انسان شد.
سیارات مهاجرنشین خارجی مکان سکونت طبقات پایینتر جامعه بودند. اکثر فقیران در این سیارات زندگی میکردند و تقریبا تمام کارهای کشاورزی و معدن برای بشریت را این افراد انجام میدادند. اکثر اوقات، اعضای مهاجرنشین خارجی احساس میکردند که حق آنها توسط UEG و مهاجرنشینهای داخلی خورده شده و همین باعث ایجاد یک حس بیزاری کلی از آنها شده بود.
سال ۲۴۹۴: فتنه آغاز میشود
چیزی که اوایل به عنوان یک بیزاری ساده از UEG در نظر گرفته میشد، در نهایت در سال ۲۴۹۴ تبدیل به انقلاب از سمت مهاجرنشینهای خارجی شد. مهاجرنشینهای خارجی که احساس میکردند UNSC و UEG با آنها عادلانه رفتار نمیکند و آنها را مهم نمیشمارند، باهمدیگر متحد شدند تا قیامی را تشکیل دهند.
با این که نیروهای UNSC آموزش دیده بودند و سلاحهای بهتر داشتند، اما تعداد آنها به قدری نبود که بتواند این قیام را راحت خنثی کند. زمانی که UNSC با فتنهگران در جنگ باز قرار گرفت، پیروزی سریعی پیشبینی میشد. اما فتنهگران از تاکتیکهای تروریستی استفاده کردند تا آسیب خودشان را برسانند، استراتژی که UNSC نمیتوانست در آن زمان به خوبی جواب بدهد. با گذشت سالها، تلفات غیرنظامی و تلفات بین دو طرف روی هم انباشته میشد. مشخص بود که این درگیری به راحتی پایان نمیپذیرد.
UNSC برای پایان دادن به جنگ، پروژه ORION را آغاز کرد که هدف آن ساخت سربازانی ابرانسان به نام اسپارتان (Spartan) بود تا بهتر بتوانند با فتنهگران مبارزه کنند. یک عضو برجسته این پروژه گروهبان آوری جانسون (Avery Johnson) بود.
این سربازان ثابت کردند که بسیار موثر هستند اما چون تعدادشان کم بود، نمیتوانستند در آن واحد در همه جا حضور داشته باشند. با این که نبرد در سمت UNSC بهبود یافته بود اما آنها هنوز هم نمیتوانستند ضربه مهلک را به انقلابیون بزنند.
سال ۲۵۱۷: برنامه اسپاراتان ۲ راه میافتد
دکتر کاترین هالسی (Catherine Halsey) در سال ۲۵۱۷ روی برنامهای بسیار سری و بحث برانگیزی به نام اسپارتان ۲ کار میکرد. او با دزدیدن بچهها در سن شش سالگی و تعویضشان با کلونهایی که بتواند والدینشان را گول بزند، توانست ۷۵ کودک را به سیاره ریچ ببرد و روی آنها تمرینات فیزیکی و ذهنی شدیدی انجام دهد به صورتی که وقتی به سن ۱۴ سالگی میرسیدند به اندازه سربازان بالغ قوی و آماده بودند. قدم نهایی این برنامه دادن موارد ابرانسانی بود. در سال ۲۵۲۵ به آن ها موارد بهبوددهنده فیزیکی و ذهنی بسیار قدرتمند (اما خطرناک) داده شد.
این بهبودها به صورت یکجا ۳۰ تن از اسپارتان ۲ها را کشت و ۱۲ تن دیگر را ناقص کرد. به این صورت تنها ۳۳ ابرانسان آماده نبرد باقی ماند.
همانطور که انتظار میرفت، اسپارتان ۲ها با این که تعداد کمی داشتند در مقابل شورشیها بسیار موثر بودند. زمانی که با عملیات حمله UNSC در سال ۲۵۲۵ همراه شدند، توانستند به سرعت بسیاری از رهبران فتنهگران را از بین ببرند و زیرساختها و عملیاتهای آنها را فلج کنند. در نهایت اسپارتان ۲ها همان کاتالیزی بودند که UNSC به آن نیاز داشت تا فتنهگران را سرکوب کند.
شما میتوانید تمامی قسمتهای داستان هیلو را در اینجا مطالعه کنید.