همیشه بازاریابی و تبلیغ یک اثر رسانهای از اهمیت بالایی برخوردار است و میتواند یکی از مهمترین معیارهای شکست یا پیروزی آن محصول در بازار باشد. با این حال، بعضی از سازندگان در تبلیغات خود به مواردی اشاره کردند، ویژگیهایی راجع به محصولشان گفتند و تعریفهایی کردند که اصلا شبیه به چیزی نبود که در انتها به دست ما رسید. امروز میخواهیم به سراغ بازیها با بالاترین هایپ و کمترین کیفیت برویم. بحث این نیست که این عناوین بازیهای خوبی نیستند، شاید حتی اگر اکنون به سراغ آنان بروید واقعا از تجربهی آنان لذت ببرید، ولی محصول ابتدایی با هایپهای سازندگان اصلا همخوانی نداشت و معیار حضور در لیست امروز ما نیز همین مورد است. پس با من و پیسکل آرتس همراه باشید.
Anthem
استودیوی بایوور برای تمامی هواداران سبک نقش آفرینی یک نام آشنا است و شک دارم که کسی این استودیو و شاهکارهایی که تاکنون توسط آنها ساخته شده را نشناسد. از سری Mass Effect گرفته تا سری Dragon Age، همه میدانند که وقتی بایوور به سراغ یک عنوان نقش آفرینی برود، باید انتظار کیفیت بالا و شاهکار را داشت، خب حداقل برای بیشتر مواقع. بازی Anthem دقیقا عنوانی بود که نشان داد حتی برای بزرگان صنعت بازیهای ویدئویی نیز جای خطا وجود دارد. وعدههای بازی دیوانه کننده بودند! یک بازی تقریبا MMO نقش آفرینی، با گرافیکی ستودنی، گیمپلی هیجان انگیز و البته موسیقی زیبا. حتی نگاه کردن به قابلیتهای زرههای بازی در تریلرها میتوانست هر بازیکنی را متقاعد کند که Anthem بدون شک عنوانی جذاب خواهد بود. اما بیایید نگاهی به بازی نهایی بیندازیم. از زمان لودینگهای بازی شروع کنم که از همان ابتدا شما را به شک میاندازد که آیا خرید بازی کار درستی بوده یا خیر. مرحلهی ابتدایی بازی چنان گرافیکی را به شما نشان میدهد که انگشت به دهان میمانید، ولی دقیقا گرافیک خوب همیجا تمام میشود، دیگر خبری از صحنههای زیبا و یا تکسچرهای باکیفیت در بازی نیست. افکتهای بازی دیر لود میشدند و اصلا برای یک بازی نسل هشتم قابل قبول نبودند. گیمپلی بازی به معنای واقعی تکرار بود! اصلا از جذابیتی که در تریلرها میدیدیم خبری نبود و شما میتوانستید تنها با یک قدرت خاص تمام دشمنان را از بین ببرید. تعداد بازیکنان فعال بازی نیز پس از مدتی که این مشکلات برطرف نشدند، به شدت کاهش پیدا کرد و در نتیجه شما در یک بازی MMO تقریبا تنها بودید. با این که سازندگان بسیار تلاش کردند که مشکلات متعدد بازی را حل کنند، با این حال از نظر من هیچ وقت Anthem نتوانست به عنوانی که لیاقتش را داشت تبدیل شود. بالاخره بایوور هم باید یک نقطهی افولی را تجربه کند، یا دقیقتر بگویم، شروع افول. در ادامه از شاهکار بعدی این استودیو و نسخهی آخر Mass Effect بیشتر صحبت میکنیم.
Destiny
به عنوان استودیویی که یک فرانچایز شاهکار به نام Halo را تولید کرده بود، به عنوان استودیویی که المانها و معیارهای سبک شوتر اول شخص را ارتقا داده بود، همه زمانی که بازی Destiny معرفی شد، انتظار یک شاهکار جدید را از بانجی داشتیم. تصور این که با نبوغ خالص بانجی، با یک گیمپلی دیوانهکننده و به همراه دیگر دوستانمان به سراغ ماموریتهای مختلف برویم، واقعا اعجاب انگیز بود و هر کسی را به خود جذب میکرد! اما Destiny در وعده وعیدهای سازندگان با Destiny که به دست بازیکنان رسید، زمین تا آسمان متفاوت بود. اگر سری Halo را تجربه کرده باشید، حتما از داستان گیرا با جزئیات دقیق آن با خبر هستید، ولی در Destiny خبری از داستان جذاب با پیچشهای جالب نبود. حتی خود داستان نمیتوانست به خوبی خودش را جمع کند و سوالهای زیادی را بدون پاسخ رها میکرد. شاید بگویید در یک بازی MMO همانند Destiny، کسی به داستان کاری ندارد، پس بیایید به سراغ گیمپلی برویم. قبول دارم که گان پلی بازی یکی از روانترینهای ممکن بود، ولی مشکلات بزرگی در بازی بود که واقعا نمیشد از آنان چشمپوشی کرد. داستان بازی خیلی زود به اتمام میرسد و اینجا است که شما باید با محتویات انتهای بازی دست و پنجه نرم کنید که واقعا عذاب آور است! محتویات انتهای بازی واقعا کم بودند و این مشکل بازیکنان را به شدت آزار داد. شما باید برای رسیدن به یک اسلحه یا زره، یک ماموریت مشخص را چندین و چند بار تکرار میکردید که حوصله سر بر میشد. بازی دارای تعداد زیادی اسلحه و چند نوع مشخص از آنان بود. برای مثال، سلاحهای بازی به دستههای Rifle ،Snipe ، Shotgun و … تقسیم میشدند که هر یک از این دستهها شامل تعداد زیادی زیرشاخه میشدند. مشکل اینجا بود که تقریبا زیرشاخههای هر یک از دستههای اصلی، هیچ فرقی با یکدیگر نداشتند. اگر سری Borderlands را تجربه کرده باشید، متوجه هستید که واقعا منظور از تنوع سلاح در بازی چیست و باید قبول کرد که Destiny در این زمینه اصلا موفق نبود. این مشکلات در اصل در Destiny 2 نیز حضور داشتند، ولی هم تا حدودی برطرف شده بودند، هم دیگر خبری از هایپ و هیجان بالای نسخهی اول برای Destiny 2 نبود. با این حال، قطعا Destiny یکی از بزرگترین شاخصهای بازیها با بالاترین هایپ و کمترین کیفیت حساب میشود.
Mass Effect: Andromeda
دوباره نوبت به استودیوی بزرگ بایوور رسید و بازی که همه انتظار بالایی از آن داشتند، ولی به یک شکست تمام عیار تبدیل شد. خب قطعا همگی شما با سری Mass Effect آشنایی دارید و اصلا نیازی به توضیح یا معرفی این سری نیست. ۳ نسخهی ابتدایی این فرانچایز شاید یکی از برترین سهگانههای تاریخ و قطعا جزو برترین عناوین نقشآفرینی هستند که تا کنون ساخته شدهاند. جهانی بزرگ، داستانی به شدت جذاب و گیرا، روابطی گسترده، گیمپلی روان و خوب، گرافیک ستودنی و از همه مهمتر، انتخابهایی به شدت مهم و تاثیرگذار، تنها گوشهای از نکات مثبت این سهگانه هستند (البته پایانبندی نسخهی سوم را فاکتور بگیرید). زمانی که اعلام شد تیمی که برروی نسخهی جدید این سری کار میکند، با تیم قدیمی متفاوت است، شاهد شروع شدن گمانهزنیها برای تردید در کیفیت آن بودیم. تریلرهای منتشر شده از بازی تا حدود زیادی توانستند این شکها و شبهات را برطرف کنند. بازی تغییرات زیادی به خود دیده بود، فضاهای بزرگی به آن اضافه شده بودند و سیستم گانپلی آن تغییرات خوبی کرده بود که مبارزات را چالشبرانگیزتر و جذابتر میکردند. همه چیز روی کاغذ آماده بود که شاهد یک شاهکار دیگر از سری Mass Effect باشیم، ولی مشکلات از جایی شروع شدند که این ایدههای مطرح شده روی کاغذ، رنگ عمل به خود گرفتند. اگر تا کنون شرکتی همانند یوبیسافت را برای باگهای گرافیکی ملامت میکردید، با تجربهی این بازی میتوانید بایوور را در کنار یوبیسافت و همانقدر قدرتمند در حیطهی باگ گرافیکی قرار دهید. گیمپلی بازی واقعا تغییرات خوبی به خود دیده بود، ولی اصلا نمیتوانست انتظارات را برآورده کند. مشکلات تغییر اعضای تیم نیز به خوبی خود را در حیطهی داستان و داستانسرایی نشان داد و شاهد آن بودیم که داستان، به کلی چندین پله ضعیفتر از نسخههای قبلی کار شده بود. جهان بازی گستردهتر شده بود، ولی خبری از محتویاتی که انتظارش را داشتیم نبود…تنها در یک محیط باز سرگردان بودید و واقعا کار خاصی برای انجام وجود نداشت. شاید الان، این نسخه از بازی با آپدیتهایی که برایش منتشر شده، به یک نسخهی قابل تحمل از نظر گرافیکی و گیمپلی تبدیل شده باشد، ولی به هیچ عنوان نمیتوان آن را هم ردهی سه نسخهی قبلی دانست.
Dead Island
شاید در حیطهی بازیهای ویدئویی، تا مدتی قبل، حضور زامبیها تنها به عناوین ترسناک و بقا خلاصه میشد. تعداد بازیهای کمی بودند که زامبیها را به تصویر میکشیدند، ولی این شما نبودید که از آنها فرار میکردید، بلکه شما یک ماشین کشتار توقف ناپذیر بودید که هر چه بر سر راهش قرار میگرفت را از بین میبرد. Dead Island قرار بود میانهای برای هر دوی این عناوین باشد. شما یک ماشین کشتار خالص نبودید، باید برنامه میچیدید، مهمات جمع میکردید و وسایل مورد نیازتان را پیدا میکردید، اما زمانی که تمام این کارها را میکردید، آن وقت است که دیگر زامبیها بودند که از دست شما فرار میکردند. تمام این فکر و خیالها همگی با تریلر معرفی بازی شروع شد. باید اقرار کنم که کمتر تریلری بوده که توانسته در حد تریلر معرفی این بازی من را هایپ کند و عطشم را برای بازی به اوج برساند. اما متاسفانه باز هم همانند دیگر عناوینی که در این لیست حضور دارند، تعاریف سازندگان بازی و چیزی که در تریلرها نشان داده شده بود، زمین تا آسمان با آن چیزی که در بازی شاهد بودیم متفاوت بود. شما در بازی نه با طراحی خوبی طرف بودید، نه ماموریتهای جذابی را شاهد بودیم، نه خبری از هیجانی که در تریلرها وجود داشت بود و به صورت کلی، بازی اصلی دقیقا خلاف آن چیزی بود که سازندگان قولش را داده بودند. به شما اطمینان میدهم که حتی اکنون که چندین و چند سال از انتشار بازی میگذرد، حتی با معیارهای آسان نیز اگر به سراغ بازی بروید، همچنان نمیتوانید نمرهی قابل قبولی به آن بدهید و ارزش وقتتان را نخواهد داشت. پس این عنوان کاملا لایق حضور در لیست امروز ما یعنی بازیها با بالاترین هایپ و کمترین کیفیت است.
Watch Dogs
آقایون و خانومهای گرامی! اصلا لازم است در رابطه با هایپ و نتیجهی نسخهی اول Watch Dogs صحبت کنم؟ این بازی عنوانی بود که با تریلر معرفی خود همه را میخکوب کرد. اولین تریلر گیمپلی آن به حدی جذاب بود که حرفی برای گفتن باقی نمیماند. گرافیک بازی در تریلرها به معنای واقعی کلمه شاهکار بود! یک شاهکار میگویم و یک شاهکار میشنوید. از طرفی مکانیزم گیمپلی بازی نیز یک ایدهی کاملا تازه و نو بود که تا کنون نظیر آن را شاهد نبودیم. یوبیسافت یکی از برترین ایدههای تاریخ را برای یک بازی اکشن جهان باز داده بود و ادعا میکرد که Watch Dogs قرار است به آسانی GTA V را کنار بزند. حتی در ستاد تبلیغاتی این بازی زمانی که حدودا یک ماه به انتشار بازی مانده بود، شاهد جملاتی نظیر «۱ ماه برای گشت و گذار در لس سانتوس کافی است» بودیم. یوبیسافت رسما میخواست تا با Watch Dogs یک GTA نسل جدید بسازد و خودش را همردهی راک ساتار نشان دهد که البته بسیاری بر این باور بودند که این مورد امکانپذیر است. اما خب! نتیجه را خودتان ببینید! ۲ نسل کنسولی عوض شده، بیش از ۷ سال از عرضهی GTA V میگذرد، ۳ نسخه از Watch Dogs منتشر شده و GTA V همچنان پرقدرت ادامه میدهد؛ پس باید بگویم که یوبیسافت و نسخهی اول فرانچایزی که قرار بود نقطهی افول راک استار و صعود یوبیسافت باشد، شکست خوردهاند. Watch Dogs همه چیز را برای تبدیل شدن به یک شاهکار داشت، ولی روی کاغذ. ایدهی اصلی بازی ناب و جدید بود که باید اقرار کنم در بازی اصلی نیز تا حدودی توانست بدرخشد و جزو معدود نکات عالی بازی بود. اما دیگر جنبههای بازی اصلا تعریفی نداشتند. گرافیک هیچ شباهتی به چیزی که در تریلرها دیده بودیم نداشت، خبری از صحنه آهستههایی که فکبرانداز بودند، نبود. خبر از باران و نورپردازی بینظیر شهر نبود. گیمپلی بازی به جز در حیطهی هک که ایدهی اصلی بود، هیچ مورد جدیدی برای ارائه نداشت و تازه همان ایدههای قبلی را نیز به خوبی اجرا نکرده بود. کنترل ماشین و وسایل نقلیه در بازی واقعا خوب نبودند و فیزیک ماشینها حتی از GTA IV نیز بدتر بودند. شوتینگ و گانپلی آن در حد عنوانی معمولی بود و اصلا قابل مقایسه با شوترهای بارز زمان خود نبود. Watch Dogs یک نمونهی بارز است که نشان دهد یوبیسافت یکی از برترین ایدهپردازان صنعت گیم است، ولی در پیاده کردن آن ایدهها اصلا خوب عمل نمیکند. با این که مقاله اصلا ترتیب بندی ندارد، ولی Watch Dogs بدون شک میتواند جزو ۳ رتبهی اول لیست بازیها با بالاترین هایپ و کمترین کیفیت باشد.
No Man’s Sky
شاید بتوان بازی No Man’s Sky را بزرگترین و جاهطلبانهترین عنوانی دانست که تا کنون عرضه شده. وعدهی دنیایی بی انتها، گشت و گذار بدون محدودیت، مبارزات فضایی، جست و جوی بی حد و مرز در فضا و … تنها گوشهای از وعدههایی بودند که No Man’s Sky به ما داد و رسما در تک تک آنان شکست خورد! اگر انصاف داشته باشیم، بازی در حیطهی گرافیکی خیلی بد نبود…در اصل حرفهایی برای گفتن داشت و بازیکن را راضی نگه میداشت، ولی چه سودی دارد که یک بازی با جلوههای بصری زیبا باشد، ولی کاری برای انجام نداشته باشید! No Man’s Sky بزرگترین دنیای بدون محتوایی بود که عرضه شد. شما در یک دنیای بی حد و مرز رها شده بودید که هر کاری میخواستید بکنید…خب کاری نبود که بکنید و این مورد دقیقا دلیل شکست بازی شد! کاری به سیستم مبارزات بازی ندارم که اصلا جالب طراحی نشده بودند، کاری به کرش کردن بازی برروی رایانههای شخصی ندارم، به منوهای پیچیده و زمان بر بازی نیز توجهی نمیکنم، ولی اصلا نمیتوان نبود تنوع و فعالیت را در بازی ندیده گرفت. تصور کنید در بازی تنها هستید. به یک سیاره میروید و از سفینه پیاده میشوید و …. همین! کار خاصی برای انجام وجود ندارد! از طرفی دیگر شما زمانی که مدت زیادی را در بازی بگذرانید، تقریبا هر سیارهای که به سراغش بروید برای شما تکراری به نظر میرسد و این دقیقا خلاف چیزی است که سازندگان به ما وعده داده بودند. No Man’s Sky قرار بود که بزرگترین، وسیعترین و جاهطلبانهترین بازی باشد که تا کنون عرضه شده، ولی متاسفانه تنها یک جای بسیار محکم برای خود در لیست ما رزرو کرد و نام خودش را در بین بازیها با بالاترین هایپ و کمترین کیفیت ثبت کرد.
Ryse: Son of Rome
خب خودتان میتوانید تصور کنید که یک بازی که به عنوان پروژهی لانچ کنسول معرفی و عرضه شود، چه هایپ بزرگی را پشت سر خود دارد. RYSE: SON OF ROME به عنوان بازی لانچ کنسول اکس باک وان معرفی شد و کرایتک وظیفهی ساخت آن را بر عهده داشت. با وجود نام کرایتک و نمایشهای اولیهی بازی، همه انگشت به دهان بودند که واقعا گرافیک بازی میتواند تا این حد زیبا و شگفتانگیز باشد یا خیر. تازه قرار بود نسل هشتم شروع شود، هر کس از خود میپرسید که بازیهای نسل بعد تا چه حد بهتر و جذابتر از بازیهای قبلی هستند و RYSE: SON OF ROME قصد داشت تا به تمامی این سوالات جواب دهد؛ جوابی محکم که شروعی قدرتمند را برای مایکروسافت رقم بزند. بازی در سبک اکشن و با مبارزات هک اند اسلش مانند عرضه شد و داستان مبارزان رومی را روایت میکرد. یک پتانسیل کامل برای قدرتنمایی کنسول اکس باکس و البته اوج دوبارهی استودیوی کرایتک. خب همانطور که خودتان نیز میدانید خبری از چیزی که انتظار داشتیم و برایش هایپ بودیم، نبود. درست است که بازی واقعا توانست همان گرافیکی که قولش را داده بود، به بازیکن ارائه دهد، ولی تمام نکات مثبت بازی در همینجا خاتمه مییافت. مبارزات بازی برای یک ساعت ابتدایی واقعا جذاب بودند، ولی از ساعت دوم متوجه میشدید که گیمپلی قرار است تا اخر همین باشد و تنوعی به خود نخواهد دید. داستان تعریفی نداشت، موسیقی در سطحی قرار داشت که صرفا میتوان لقب خوب به آن داد و به صورت کلی، خبری از عنوان لانچی که قرار بود سکوی پرش مایکروسافت و استودیوی کرایتک شود، نبود. RYSE: SON OF ROME هر چه داشت و دارد، به دلیل گرافیک فوقالعادهاش است؛ بجز گرافیکی که به طور عجیبی جذاب و عالی کار شده، RYSE: SON OF ROME حرفی برای گفتن ندارد و اصلا با استانداردها و هایپهایی که پیش از انتشارش در رابطه با آن وجود داشت همخوانی ندارد.
The Order: 1886
از بازی THE ORDER: 1886 میتوان به عنوان RYSE: SON OF ROME برای اکس باکس یاد کرد. عنوانی که دوباره در اوایل نسل برای پلی استیشن ۴ معرفی شده بود، قصد داشت تا تواناییهای این کنسول در حیطهی گرافیک را به همه نشان دهد و از همه مهمتر، عنوانی باشد که بازیکنان را به سمت خرید این کنسول سوق دهد. همانند RYSE: SON OF ROME، دوباره همان آش و همان کاسه. بازی THE ORDER: 1886 واقعا نشان میدهد که اگر تمرکز سازندگان روی گرافیک بازی باشد، حتی همین کنسولهای نسل هشتم نیز هیچ چیزی کم ندارند که گرافیکی همانن فیلمهای سینمایی به بازیکنان ارائه دهند. گرافیک بازی به معنای واقعی به شما این حس را القا میکند که در حال تماشای یک فیم سینمایی هستید. حتی کادربندی تصویر نیز به نحوی صورت گرفته که همین حس را در ذهن شما ایجاد کند. هایپهای ایجاد شده به واسطهی گرافیک و گیمپلی سینماتیک بازی، انتظار آن را به وجود آورده بود که THE ORDER: 1886 قطعا و حتما یکی از برترین بازیهایی میشود که در تاریخ وجود داشته، ولی خب اینطور نشد. اگر بخواهیم منطقی صحبت کنیم، کشش یک بازی به دو عامل داستان و گیمپلی بستگی دارد. هرچقدر هم که بازی دارای گرافیک عالی باشد، زمانی که از دو عامل گیمپلی و داستان خبری نباشد، قرار نیست که کشش خیلی خاصی برای ادامه بازی یا در اصل موفقیت آن عنوان در بازار فروش به وجود آید. THE ORDER: 1886 نیز مشکلی مشابه داشت. گرافیک بازی ستودنی، بینظیر و جذاب بود، ولی گیمپلی و داستان دقیقا همان نقاطی بودند که بازیکن را ناامید میکردند. علاوه بر این، کمبود محتوای بازی نیز مشکل بزرگی بود که واقعا ارزش خرید بازی را پایین میآورد. همانند بازیهایی که پیش از این معرفی کردیم، THE ORDER: 1886 نیز تجلی یک هایپ بزرگ، خلاقانه و شگفتانگیز بود که در حیطه گرافیک انتظارات را برآورده کرد و در دیگر حیطهها کاملا از راضی کردن بازیکنان بازماند و نماد یکی از عناوین بازیها با بالاترین هایپ و کمترین کیفیت.
Assassin’s Creed Unity
به شخصه هرگاه نام ASSASSIN’S CREED UNITY میآید، قلبم به در میآید. اگر تا اینجای مقاله هر بازی را معرفی میکردم، میگفتم که هایپ برای بازی بسیار بالا بود و بازیکنان واقعا منتظر آن بودند، در رابطه با ASSASSIN’S CREED UNITY نه تنها این موضوع صحت دارد، بلکه کمی هم قضیه رنگ و بوی شخصی به خود میگیرد. خود من یکی از هزاران نفری بودم که به واسطهی تعریفهای زیاد یوبیسافت، تریلرهای شگفتانگیز و وعدههای بزرگ چشم انتظار این بازی بودم. همه انتظار داشتیم که بالاخره سری ASSASSIN’S CREED با انتشار این نسخه بتواند به دوران اوج خود بازگردد. وعدههای بزرگی داده شده بود: گرافیک نسل هشتی، بخش چندنفرهی بازی که رنگ و بویی تازه به خود گرفته بود، بخش مخفیکاری پیشرفتهتر، شهری زیبا و پر جمعیت که میتوانید وارد خانههای مختلف شوید، پارکوری که تا کنون نظیرش را ندیده بودیم و از همه بارزتر، مبارزات بازی که انتظار داشتیم جانی تازه به این فرانچایز ببخشند. اما وای از عجله و کمکاری یوبیسافت! ASSASSIN’S CREED UNITY عنوانی بود که شاید اگر واقعا برروی آن وقت گذاشته میشد، میتوانست راه قبلی این سری را ادامه دهد و دیگر شاهد تبدیل شدن این فرانچایز به یک مجموعهی نقشآفرینی کامل نبودیم. اما نتیجه چه شد؟ یک به یک به سراغ وعدههای سازندگان برویم. سیستم پارکور واقعا چیزی بود که انتظارش را داشتیم و هیچ جایی برای حرف باقی نمیگذاشت؛ از طرفی دیگر ولی بازی مملو از باگهای فنی و گرافیکی بود که تجربهی هر کسی را به راحتی خراب میکرد. هوش مصنوعی دشمنان در بخش مخفیکاری به قدری بد طراحی شده بود که واقعا ارزش مخفیکاری را از بین میبرد. بخش چندنفره ماموریتهایی بسیار اندک داشت و اصلا حس و حال یک اساسین بودن را به شما نمیدادند. گیمپلی و مبارزات درست است که نسبت به نسخهی قبلی پیشرفت کرده بودند، ولی اصلا نتوانستند انتظارات را براورده کنند. دوباره باید اعلام کنم که متاسفانه ASSASSIN’S CREED UNITY قربانی کمکاری شرکت سازنده شد وگرنه به احتمال زیاد شاهد یکی از برترینهای این سری بودیم که متاسفانه اکنون در لیست بازیها با بالاترین هایپ و کمترین کیفیت قرار دارد!
Resident Evil 6
همه میدانند که انتظارات از یک نسخهی سری RESIDENT EVIL چیست، ولی به نظر میرسد که شرکت سازنده در حین ساخت RESIDENT EVIL 6 کاملا هدف خود را گم کرده بود و توجهی به انتظارات نداشت. این سری از همان ابتدا که ساخته شد داستانی بسیار جذاب، شخصیتهایی دوستداشتنی، محیط و فضایی ترسناک، گیمپلی سخت با المانهای بقا، گرافیکی خوب و موسیقی عالی را به همه ارائه داد. این روند در نسخهی چهارم به اوج خود رسید و بسیاری بر این نظر هستند که نسخهی چهارم، برترین نسخه در کل سری محسوب میشود. در نسخهی پنجم شاهد آن بودیم که بازی تنها کمی از حال و هوای ترسناک خود فاصله بگیرد و بیشتر برروی قسمتهای اکشن تمرکز کند. بازی راوی داستان کریس بود و نسبتا عملکرد خوبی داشت، با این حال به نظر میرسد که سازندگان نه تنها از بازخوردهای منفی نسبت به این تغییرات در RESIDENT EVIL 5 درس نگرفتند، بلکه بیشتر تلاش کردند تا نکات منفی را بزرگتر کنند. در RESIDENT EVIL 6 تقریبا خبری از فضای ترسناک مشهور این سری نیست، خبری از داستسرایی بینظیر نیست، موسیقی بازی بد نیست ولی اصلا در حد و اندازهی این سری ظاهر نمیشود و از همه مهمتر، RESIDENT EVIL 6 اصلا نمیتواند خودش را به عنوان یک نسخه از این فرانچایز معرفی کند! بازی چند خط داستانی دارد که تنها در خط داستانی لیان کمی میتوان اثراتی از ریشههای RESIDENT EVIL پیدا کرد، در دیگر خط داستانی و برای مثال تجربهی داستان با کریس، شاهد یک بازی کاملا اکشن هستیم که صرفا میخواهد از پتانسیل شخصیتهای جذاب این سری استفاده کند و یک داستان نسبتا معمولی را روایت کند. اگر قرار بود که RESIDENT EVIL یک فرانچایز در سبک وحشت بقا با مبارزاتی اکشن و جذاب باشد، RESIDENT EVIL 6 یک بازی تماما اکشن با المانهای کوچکی از وحشت و بقا بود. با این حال، سازندگان قول چیز دیگری را داده بودند. وعدههای سازندگان RESIDENT EVIL 6 نوید یک بازگشت شکوهمند را میداد که شاید حتی از RESIDENT EVIL 4 نیز بهتر باشد. متاسفانه خبری از تحقق این وعدهها نبود و همچنان شاید ضعیفترین و ناامیدکنندهترین نسخهی کل سری، RESIDENT EVIL 6 باشد.
به پایان لیست بازیها با بالاترین هایپ و کمترین کیفیت رسیدیم، اگر موردی از نظر شما جا افتاده است، خوشحال میشویم در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.
مطلب خیلی خوبی بود اصطلاحاتی هم که نویسنده به کار برده بود به متن جذابیت داده
همهی حرف بیارزش نویسنده رو میتونید توی بخش AC:U بخونید. «همه انتظار داشتیم که بالاخره سری ASSASSIN’S CREED با انتشار این نسخه بتواند به دوران اوج خود بازگردد.» ببخشید؟ دوران اوج؟ دوران افولش دقیقا از Unity شروع شد، و بجز نسخهی Rogue میشه بگین چه نسخهی خیلی ضعیفی وجود داشت که میخواستین به دوران “اوج” برگردین؟ تا Assassin’s Creed III رو که همتون میپرستین، بعد این اسسینز کرید هم که فقط یکی دیگه بوده (Rogue). یعنی با یک بازی شرکت رفت به دوران شکست و افول که منتظر بودی با Unity برگرده به دوران موفقیت؟ مثل اینکه نویسنده تابحال یک… ادامه مطلب »
در یکجا بگم که، اگه فکر میکنین AC: Black Flag یک اسسینز کرید ضعیف بوده، نمیدونم تعریفتون از یک اسسینز کرید خوب چیه؛ احتمالا اونی که توش اتزیو داشته باشه؟ لول
در مورد اون بخش AC:U: به هر حال وقتی یک نسخه ضعیف منتشر میشه، شما منتظر یه نسخه قوی مثل بقیه سری هستید، پس بعد از Rogue هم قطعا همه منتظر یه نسخه قوی بودن، ولی خب حداقل به نظر بنده Unity در برآورده کردن این انتظارات، ناتوان بوده.
در مورد بخش GTA V هم (پر قدرت ادامه دادن)، یه استعاره هستش و به اون معنایی که شما فکر میکنید نیست!
دوران اوج، یعنی یک بازی برای چند نسخه شاهکار داده باشه بیرون، یا حداقل بازی خوب، و بعد یکدفعه دو سه تا بازی بد بده بیرون، حالا بیاین ببینیم اسسینز کریدارو: اسسینز کرید یک : شروع خوب، گیمپلی هنوز خودش رو از POP پیدا نکرده بود اسسینز کرید دو : خوب اسسینز کرید سه : متوسط، با داستان افتضاح و شخصیتپردازی زیر خط فقر اسسینز کرید چهار : گیمپلی و طراحی محیط خوب، بقیش متوسط اسسینز کرید Rogue : ضعیف حالا ببینم، چند تا بازی خوب بوده که اینبازی میخواسته برگرده بهشون؟ اسسینز کرید هیچوقت نقطهی اوج نداشته، یک دو… ادامه مطلب »
مطلب دری وری و مزخرفی بود و نویسنده چیز خاصی نمیفهمه.