کمی قبلتر، مطلبی مبنی بر ۷ بازی که میتوانند سلامت روان شما را بازگردانند منتشر کرده بودیم، اما امروز به معرفی بازیی میپردازیم که متوجه بشویم چگونه فرد دارای بیماری را بهتر درک کنیم.
احتمالا امروزه بیشتر از هر زمان دیگری، در شبکههای اجتماعی یا دور و اطرافتان، مطالبی را از افراد مختلف راجع به افسردگی، خودکشی و موضوعاتی از این قبیل بخوانید یا بشنوید. شاید در مواجه شدن با این اتفاقات و گفتهها، کاملا بیتفاوت عبور کنید، شاید هم کمی دغدغهمندتر باشید و دنبال منشاء مشکل، راهحل و… باشید، در هر صورت، احتمالا هیچوقت نتوانید خود را جای آن فرد بگذارید و دنیا را از نگاه او تماشا کنید، ولی احتمالا با تجربه بازی When the darkness comes، درکی نسبی از شرایط وی بدست خواهید آورد و در دفعات بعدی، بتوانید راهکار های کارآمدتری ارائه کنید. پس با پیکسل آرتس همراه باشید تا نیم نگاهی به این بازی داشته باشیم.
شاید با قرارگیری When the darkness comes در دسته بازیهای ترسناک، انتظار تجربهای مانند رزیدنت ایول و یا سایلنت هیل، از نوع کوچکتر را بکشید، اما نه خبری از موجودات وحشتناک و زامبی ها است، نه خبری از راهروها و محیطهای تاریک، همچنین فکر جامپ اسکیرها یا صداهای گوشخراش را هم از سر خود بیرون کنید. When the darkness comes بدون حتی ذرهای از این موارد، به صورتی ترس را به شما تزریق میکند که در اواسط بازی حتی وقتی صدای راوی دیوانه را میشنوید، خوشحال میشوید و آن را نقطه مثبتی در دل این تاریکی ترسناک تلقی میکنید. همچنین در میانه بازی که سکوت دیوانهواری بر بازی حاکم میشود و صرفا بیهدف قدم بر میدارید، هر از چندگاهی صدایی ضعیف از نواختن پیانو به گوش میرسد و ناخودآگاه شوری شما را در بر میگیرد، چون حس میکنید که حداقل، تا اینجای کار راه را درست رفتهاید. اینها همگی بخشی از کاری است که بازی با شما میکند، کاری که شما را مجبور میکند به همین مقدار کم هم راضی باشید.
بله، When the darkness comes مستقیم خاطرات شما را نشانه میرود و از همین ابزار برای ترساندن شما استفاده میکند، خاطرات سیاه، تباه و دردناک شما. شاید به همین دلیل است که هر بار قبل از ورود به منوی بازی، بارها به شما اخطار داده میشود که در صورت داشتن مشکلات یا بیماریهای نام برده و…، همین حالا از بازی خارج شوید، چون قطعا برایتان تجربه خوشایندی نخواهد بود، حتی هنگام بازی هم راوی از شما درخواست میکند که با فشردن کلید های Alt و F4 از بازی خارج شوید، اما افسوس که دیگر راه فراری نیست!
When the darkness comes در فضایی انتزاعی اتفاق میفتد که در واقع، فضای ذهنی فردی افسرده است، فردی که در تنهایی چند ساعتی به ذهن خود سر میزند و از لایههای روشن و سطحی آن، به سیاهترین و عمیقترین لایههای آن میرود، سیاهی که عملا شما را در خود غرق میکند و اجازه فرار را به شما نمیدهد. علاوه بر اینها، راوی هم که پشت داستان قرار دارد و در اوایل بازی شما را راهنمایی میکند، نه تنها قصد کمک به شما را ندارد، بلکه عمدا شما را به بیراهه هدایت میکند و شما تقریبا در این محیط، تنها گیر افتادهاید.
When the darkness comes، از هیچ ابزاری برای القای ترس دریغ نمیکند، از در و دیوارهایی که کاملا از اسم شما پر شده است، تا ساختن فایل متنی و تصویری روی کامپیوترتان. بازی حتی یک مرحله هم فراتر رفته و با کمی جستوجو، میتوانید مانیتورهایی که عکس و فایلهای دسکتاپ شما را دارند، پیدا کنید!
When the darkness comes، پر از نمادهای مختلف است، تقریبا برای هر چیزی که فرد دارای بیماری را آزار میدهد، نمادی در نظر گرفته شده، از آدمهایی که به شکلی ترسناک نمایش داده شدهاند، تا دوربینهایی که همیشه شما را زیر نظر دارند. با کمی تامل در این عناصر، میتوانید برای تک تکشان مفهومی پیدا کنید. در بین تمامی سیاهیها، ناامیدی و زشتیهای When the darkness comes، همواره کسی سعی در کمک به شما را دارد، فردی که به شما القا میکند که آدم خوب و مهمی هستید، فردی که با نوشته مختلف به شما امید میدهد و سعی دارد شما را نجات دهد، فردی که وجود خارجی ندارد و در واقع همان قسمت سفید ذهنتان است و حتی در پایان بازی، وقتی باید تصمیم بگیرید، او باز هم سعی در کشاندن شما به راه درست دارد.
علاوه بر اینها، When the darkness comes ارزش تکرار بالایی هم دارد، به صورتی که تجربه دوم شما، هیچ شباهتی به بار اولی که بازی را تمام کردهاید ندارد، این را از همان ثانیههای اول متوجه خواهید شد. با اجرای بازی برای بار دوم، محیط بازی پر میشود از نیش و کنایههایی نسبت به تصمیماتی که در بار اول گرفتهاید. حتی منوی ورودی هم بعد از اتمام بازی تغییر میکند و نمادهایی از تصمیمات مفید و یا مخربی که قبلا گرفتهاید، در آن درج میشود.
بسیار سخت است که بخواهم When the darkness comes را به کسی پیشنهاد کنم و در مورد اندینگ بازی چیزی نگویم، ولی برای جلوگیری از اسپویل، به همین جمله که هر دو پایان بازی واقعا فوقالعاده هستند، بسنده میکنم و به عنوان کلام آخر: When the darkness comes، بازی مستقل و کوچک، رایگان و با حجمی حدود ۲۰۰ مگابایت، شاهکاریست که ممکن است مثل خیلی از دیگر بازیهای مستقل، تا به حال نامش هم به گوشتان نخورده باشد، اما تجربه و تماشای این سفر اعجاب انگیز تقریبا ۲ ساعته، قطعا دیدتان را نسبت به زندگی، اطرافیان، اتفاقات پیرامون آنها و خیلی دیگر از مفاهیم عوض خواهد کرد، پس هر چه سریعتر، سری به صفحه استیم خود بزنید و بگویید من میخواهم When the darkness comes را تجربه کنم!
بسیار مفید عشق کردم دم نویسنده اش گرم
مرسی از وقتی که گذاشتید
مرسی معرفی
مرسی از شما که خوندید
الان که نه بوکمارک کردم بعدا بخونم جالب به نظر میاد
زیبا بود، کل این داستان رو با تمام وجودم درک کردم…
چجوری ببندمشششششششش
کمممکککککک😂