یوبیسافت پس از سال ۲۰۱۵ برای پیش بردن محبوبترین فرنچایز خود؛ اساسینز کرید، ریسک عظیمِ سنتشکنی را پذیرفت. سنتشکنی آن هم برای سری بزرگ و مفصلی مثل اساسینز کرید با آن همه هوادار و نوستالژی و خاطره، حقا که امری پرمخاطره است. با موفقیت این ریسک، حال شاید اساسینز کرید را به جای آن بازی مخفیکاری در شهرهای متراکم و شلوغ، به عنوان یک بازی نقشآفرینی باکیفیت در دوران باستان و محیطهای عظیم بشناسیم. با وجود موفقیت، اما سنتشکنی هیچگاه بیمخالفت نیست؛ هستند هوادارانی که هنوز هم دوست دارند در اساسینز کرید یک قاتل کاریزماتیک باشند، در میان جمعیت بخزند و هیدن بلید را در گلوی تمپلارها فرو کنند، تا اینکه یک اسپارتان باشند و خشمگینانه بانگ نبرد سر دهند. اما شاید بهتر است اکنون سری تاریخ محورِ یوبیسافت را در رنگ و لعاب جدیدش بپذیریم و از محصول باکیفیتی که تحویل میگیریم نهایت لذت را ببریم. با این احوال یوبیسافت پس از عرضهی دو نسخهی موفق از اساسینز کریدِ نقشآفرینی، اکنون آماده است تا با Assassin’s Creed Valhalla ما را به دیار وایکینگها و جنگجویان اسکاندیناوی ببرد. اما آیا این تأخیر دو ساله توانسته تجربهی نقشآفرینی کاملی را برایمان به ارمغان بیاورد که درعین حال بتوانیم آن را یک “اساسینز کرید” واقعی بنامیم؟ با پیکسل آرتس همراه شوید تا ببینیم والهالا به راستی بهشت جنگجویان است، یا صرفاً یک سراب و وعدهی واهی.

وایکینگها و اسکاندیناویها میتوانند به تنهایی بستر بینظیری برای خلق و اقتباسِ روایات و داستانها ایجاد کنند؛ وقایع تاریخی منحصربفرد و اشخاص حقیقی و ماندگار، سرزمینهایی با چشماندازهای کمنظیر، اسطورهشناسی غنی و نهایتاً سبک زندگی وایکینگی! حال که یک سری تاریخی مثل اساسینز کرید به سراغ این ستینگ رفته است، انتظار داریم تا یک زندگی وایکینگی تمام عیار را تحویلمان دهد. مثل یک وایکینگ مسلح شویم، مثل یک وایکینگ مبارزه کنیم، مثل یک وایکینگ با همرزمهایمان خوش بگذرانیم و مثل یکی وایکینگ باشیم و زندگی کنیم.
بررسی ویدیوئی:
عروج به والهالا
بستری که Assassin’s Creed Valhalla برای گسترش سری اساسینز کرید در اختیار دارد، مانند عنوان پیش از خود یعنی اساسینز کرید ادیسی (Assassin’s Creed Odyssey)، شدیداً با هویت سری در تناقض است. زندگی جمعی وایکنیگها و روابط برادرانه بدین معناست که قبیلهی Raven (کلاغ سیاه) یکی از ارکان زندگی اِیوور (Eivor)، قهرمان داستان ماست. به همراه قبیله زندگی میکنید، یورش میبرید، فاتح میدان نبرد میشوید و یا در سوگ یاران و همرزمان مینشینید. قرار نیست که جایزهبگیر یا قاتلی یکه و تنها باشید و گهگاهی با همراهانتان وقت بگذرانید. زندگی اِیوور با قبیلهاش، برادرانش و خواهرانش سرشته شده، حال چه در خاک سرزمین مادری و فورنبرگ، و چه در خاک شاه آلفرد و سرزمین ساکسونهای اجنبی! داستان ایوور، صرفاً حکایتی از عروج به والهالا نیست. پس در کم اسپویلترین حالت ممکن مروری بر فراز و نشیب سفرتان با ایوور خواهیم داشت.
در ادامه به قسمتهایی از داستان Valhalla اشاره میشود، سعی شده تا از اسپویل کردن قسمتهای مهم جلوگیری شود اما اگر نمیخواهید هیچگونه آگاهی از داستان بازی داشته باشید، میتوانید از مطالعه این قسمت صرفنظر کنید.
بررسی بخش داستانی
داستان با ناعهدی کوتوِه (Kjotve) و قبیلهاش، برعلیه قبیلهی رِیون آغاز میشود. وارین (Varin) پدر ایوور و رئیس قبیله برای نجات مردمانش خام وعدهی واهی کوتوه شده و این حماقت، به قیمت جان او و خانوادهاش تمام میگردد. ایوور به کمک مادرش و به همراه سیگورد (Sigurd)، برادر ناتنی و نزدیکترین کس او، از مهلکه میگریزد اما خطر رهایش نمیکند. پس از برخورد با یکی از سربازان کوتوه، ایوور از یک بلندی به پایین پرت شده تا روی دریاچهی یخزده و در معرض خطر گرگ رها شود. گرگ به بیرحمانهترین شیوه به او حجوم میآورد و گردن ایوور را به دندان میگیرد. با بلند شدن فریاد ایوور به آسمان، دو کلاغ به سوی گرگ پرواز کرده و به عبارتی فرصتی فراهم میکنند، تا ایوور کوچک تبر را بر گردن گرگ فرود آورد.
دو کلاغ بیش از آنکه به عنوان دو پرندهی عادی توجهم را جلب کنند، یادآور دو کلاغِ اودین، هوگین و مونین در اساطیر اسکاندیناوی هستند؛ هوگین به معنای تفکر و مونین به معنای حافظه. دو کلاغی که بر فراز میدگارد پرواز میکردند و هنگام سحرگاه، اودین را از هر آنچه دیده بودند با خبر میساختند (به همین دلیل اودین با نام خدای کلاغها نیز شناخته میشود). حضور خود اودین، سرکردهی ایزدان آسیر در خیالات ایوور مهر تأییدی بر این موضوع است. ایوور توسط کلاغهای اودین از مرگ نجات مییابد اما جراحت حاصل از حملهی گرگ تا ابد به همراهش باقی میماند تا او را Wolf-Kissed، شخصی که توسط گرگ بوسیده شده، خطاب کنند. در اساطیر اسکاندیناوی گرگ نمادی شوم و بد طینت است، نمادی از ویرانی و هرج و مرج. میتوانیم به فنریر (Fenrir) اشاره کنیم، فرزند لوکی، گرگی عظیمالجثه و شیطانصفت که در رگناروک اودین را میدَرَد. حال مخاطب صحنهای را دیده که کلاغهای اودین به گرگ بد طینت که گویی نماد همان فنریر است، هجوم میآورند تا ایوور تبرش را بر گردن گرگ بنشاند. ایوور ماهیتی محدود به جنسیت ندارد (هر زمان که اراده کنید میتوانید میان ایوور مذکر و ایوور مؤنث شخصیت خود را عوض کنید) و اودین را در خیالاتش میبیند. اودین، پدر همگان در اساطیر اسکاندیناوی با دانش و فرزانگی بی حد و حصر، ایوور را همراهی میکند. گاه هنگامی که سر از تن فردی که او را شیطانصفتترین فرد هستی میپندارید جدا میکنید و اودین با قضاوتی متفاوت شما را به چالش میکشد. آیا او جداً همانقدر که خیال میکنید شیطانصفت است؟ یا سزاوار مرگ است؟ یا اصلاً حق با اوست و تو در اشتباه هستی! والهالا به خوبی نمادها را به کار میگیرد تا هم ذهن مخاطب تیزبین را به چالش بکشد، و هم پردازش شخصیت ایوور را از حالت استاندارد فراتر ببرد. گویی ایوور بیش از آنکه یک وایکینگ عادی در قرن نهم باشد، یک بازنمایی و یک نماد است که رگههایی از تعالی و مفهوم مری سو/مارتی استو در اون نمایان میشود. در برابر بیعدالتی میایستد، در قافیهگویی تبهر دارد، عهدهایش آهنین و وفاداریش غیرقابل تزلزل است، شرافتش را به این آسانیها نمیفروشد و گویی فرزانگی اودین در او بازتاب میشود.

ایوور توهماتش را با ساحرهای به نام والکا در میان میگذارد و والکا خبر از این میدهد که اودین ایوور را فرا میخواند. راه چاره را در بحر ذهن ایوور میداند و با یک معجون او را جایی فراتر از اعماق ذهنش میفرستد تا پاسخهایش را جویا شود. پس از مکاشفه در عالم خیال، ایوور با تصاویری روبرو میشود که احتمال وقوعشان نیز در مخیلهی او نمیگنجد. همین تلنگر، هراس و التهابی در اعماق وجود ایوور میکارد. او یک وایکنیگ جوان و تشنه به انتقام است و در راه انتقام با دو نفر از فرقهی اساسینها آشنا میشود. سیگورد برادر ایوور در قسطنطنیه با یک اساسین به نام “بسیم” (Basim) و شاگردش “هایثم” (Haythem) آشنا میشود، که نزاع میان تمپلارها و اساسینها آنها را سوی اتحاد با وایکینگها، قتل کوتوه و حمله به انگلستان میکشاند. اگر مشتاق هستید تا دربارهی هویت بسیم و ارتباط او به نسخهی اول و جریاناتی مثل فساد در محفل بدانید، پس چیز بیشتری نمیگویم تا کنجکاویتان باقی بماند. در هر حال بسیم و هایثم کلید آشنایی ایوور با محفل اساسینها میشوند. تقابل وایکینگها ملتی جنگطلب و خونخوار با اساسینها، فرقهای که همواره اختفا و حرکت در سایهها را ترجیح میدهند، خود تضاد جالبی در داستان ایجاد میکند. با اینکه ایوور شخصیتی چندان رادیکال ندارد، اما خوی وایکنیگیش سبب میشود تا با جسارت تمام هیدن بلید معروف را برعکس روی دستش ببندد، چرا که دلیلی در مخفی کردن آن نمیبیند. مکالمات ایوور و بسیم هنگام مخفیکاری نیز جالب هستند، چرا که یک وایکنیگ سخت میتواند خزیدن در سایهها را به نعره کشیدن در میدان مبارزه ترجیح دهد. نهایتاً پس از به قدرت رسیدن پادشاه هارالدِ جوان، پدر سیگورد برای رسیدن به آرمان صلح، در برابر او سر خم میکند. سیگورد به هیچ عنوان دوست ندارد زیر سایهی شاه هارالد باشد، پس بالاخره به همراه ایوور، بسیم و هایثم و جمعی از همقبیلهایها بار سفر میبندند، تا اقتداری که به دنبالش هستند را در انگلستان بجویند.
پس از اتمام مقدمه و مهاجرت به انگلستان ریتم شخصیتپردازی ایوور تا حدودی یکنواخت میشود. داستان روندی غیرمنسجم و کند به خود میگیرد اما داستانهایی که روایت میشوند، عمدتاً جذاب هستند، علل خصوص اگر به اتمسفر قرون وسطا و تاریخ انگلستان علاقمند باشید. وقتی قبیلهی ریون به انگستان میرسد، حدوداً ۸۰ سال از اولین تهاجم وایکینگها به این سرزمین گذشته است و حال به جز ساکسونها، قبایل متعددی از وایکنیگها از جمله فرزندان رگنارِ معروف، در انگلستان سکونت دارند. انگلستان سرزمینی متخاصم است و به کشورهای متعدد تقسیم گردیده. تثبیت جایگاه قبیلهی ریون در این سرزمین بیگانه، نیازمند یافتن متحدانی در سرتاسر انگلستان است و سیگورد و ایوور در راستای این هدف راهی ممالک مختلف انگلستان میشوند. در هر کشور با افراد جالبی آشنا میشوید که برخی از آنها اشخاص حقیقی و تاریخی هستند. در ایالت پهناور مرسیا، با فرزندان رگنار لاثبروک، ایوار و اوبا متحد خواهید شد تا چیوولف دوم را به نفع خودتان بر تخت بنشانید. در لندن باید به والیهای شهر کمک کنید تا پرده از معمای قتل پادشاه بردارند و در وسکس آلفرد کبیر را به چالش بکشانید. داستان هر ایالت با دیگری به کل متفاوت است اما آنقدر باید این کار را انجام دهید که ممکن برای چند ساعت بیخیال شنیدن داستانهای متحدان شوید و به فعالیتهای جانبی بپردازید. با این حال رویدادهای غیرمنتظره و شخصیتهای جذابی در انتظارتان هستند که بازی از آنها فقط برای پر کردن خط داستانی بهره نمیگیرد. شخصیتها فراموش نمیشوند و در موقعیت مناسب بار دیگر در مسیرتان قرار میگیرند تا حضور مؤثرشان را تکمیل کنند. در میان پیدا کردن متحدان، داستان با سیگورد و بسیم نیز به نقاط عجیب و غیرمنتظرهای میرسد که قرار نیست آنها را برایتان اسپویل کنم.
پایان بررسی بخش داستانی
انتخابها آنطور که باید و شاید به شما آزادی عمل نمیدهند. در واقع نمیتوانید از ایوور، شخصیتی که دوست دارید را با انتخابهایتان بسازید. البته انتخاب شما در بازی بیتأثیر نیست؛ برای مثال در پایان آرک داستانی ایالت لیکولنشایر، رأی شما در انتخاب والی شهر بسیار تأثیرگذار است و باید به خوبی تمام شواهد و جوانب را درنظر گرفته و با توجه به شناختی که تا آن لحظه از سه شخص مورد نظر پیدا کردهاید، میان آنها یک نفر را برگزینید. شخصی که من انتخاب کردم، عضو فرقه The Ancient Ones بود و به مردم پشت کرد. این اتفاق مرا مجبور کرد که به لینکولنشایر رفته و برای سرنگون کردن او به مردم کمک کنم. اما جاهایی وجود دارد که عمیقاً فکر میکنید باید حق انتخاب به عهدهی شما باشد اما متأسفانه چنین نیست. حتی چندین بار در موقعیتهای مختلف با لود کردن سیو بازی، برگشتم و همهی انتخابها را امتحان کردم و فقط یک نتیجهی مشابه گرفتم! برخی از انتخابها نیز اصلاً در روند بازی تأثیر مهمی ندارند و بودن آنها واقعاً تفاوتی ایجاد نمیکند. در پایان آرک نورویچ با یک قضاوت مهم روبرو خواهید شد و بازی از شما میخواهد که با دقت برای بار آخر با مظنونین حرف بزنید، یافتهها را کنار هم گذاشته و قضاوت کنید. اما در لحظهی قضاوت مظنون واقعی کارش را میکند و هر قضاوتی انجام داده باشید مهم نیست! وقتی ببینید که بازی این چنین به انتخاب شما بیتفاوت است، طبیعتاً دیگر ارزشی برای انتخابها قائل نخواهید بود و با جدیت آنها را دنبال نخواهید کرد. با این روایت غیرمنسجم، یوبیسافت زمینهی خلق موقعیتهای مختلفی را از طریق انتخابها داشته است که به نظر والهالا از آن عمق لازم برای یک بازی نقشآفرینی بزرگ، برخوردار نیست.
خونینترین
سبک مبارزات وایکینگها و خشونت بیچون و چرای این ملت سبب شده تا یوبیسافت آستین بالا بزند و خونینترین نسخهی سری را تحویلمان دهد. یوبیسافت آنقدر چیزهای جدید و جذاب را ضمیمهی مبارزات Assassin’s Creed Valhalla کرده است، که درهنگام نبرد، لحظهای آدرنالینتان افت نکند. ادیسی علیرغم مبارزات خوب با تواناییهای اسپارتانی و باابهت، آن گونه که باید و شاید حسِ فرود آمدنِ ضربه بر دشمنان را القا نمیکرد. در واقع بیش از آنکه حس کنید در حال جدل با یک انسان هستید، گویی داشتید به یک کیسه بوکس متحرک ضربات ممتد وارد میکردید تا نوار سلامتیش به پایان برسد. اما در والهالا چنین نیست و به شدت سعی شده تا هر ضربهای که وارد میشود، عمیقاً حس کنید که در حال وارد آمدن بر گوشت و استخوان دشمنتان است. ضربات پایانی اصولاً با پرت شدن دست و سر دشمنان به آسمان همراه هستند و فوقالعاده حس مطلوبی را القا مینماید. اگر با پری کردن (Parry) نوار Posture آنها را خالی کنید، بازی این فرصت را به شما میدهد تا با فینیشرهای متنوع، حریفتان را به بیرحمانهترین روشهای ممکن سلاخی کنید. جمجمهی آنها را زیر پا خرد کنید، دستهایشان را از بدن جدا نمایید و کار هر یک را با توجه به اندازه و سلاحی که حمل میکنند تمام کنید. فقط ای کاش روی افکت خون و پاشیدن آن بیشتر کار میشد و میتوانستیم پس از آوردن دخل دشمنان، رد خون آنها را روی محیط، و سر و صورت ایوور ببینیم. چیزی که در والهالا آشکارا حس خواهید کرد، ارزشمند بودنِ ضرباتتان است و از این جهت انرژیی مشابه آثار میازاکی از آن دریافت میکنید. با اضافه شدن نوار استامینا (Stamina) حال دیگر نمیتوانید مکرراً جاخالی دهید یا ضربات سنگین بیهدف اجرا کنید. خصوصا اگر مبارزات را روی سختی Drengr قرار دهید، دیگر مجال حریص شدن برای ضربه زدن را نخواهید داشت. البته نوار استامینا آنقدر هم سختگیرانه عمل نمیکند و برای مثال ضربات عادی استامینا مصرف نخواهند کرد و هر یک از آنها که به هدف برخورد نماید، بخشی از استامینا را نیز احیا میکند، پس نگران افت سرعت و انرژی مبارزات نباشید. گرچه مبارزات بازی از مشکلات فنیی که گریبانگیر والهالا هستند، بینصیب نیستند و به وفور هنگام اجرای فینیشر و تواناییها، باگهای آزاردهنده مشاهده خواهید کرد. دوربین بازی هم درگیرِ مشکلات متعددی است که امیدواریم یوبیسافت هر چه سریعتر آنها را حل نماید.
مشخصاً باید به پاس خون و خونریزی بیشتر و در عین حال متعادلتر Assassin’s Creed Valhalla را قدر بدانیم. چرا که در ادیسی موارد متعددی شما را از گرایش به تیرکمان یا مخفیکاری بازمیداشتند. میزان آسیبی که وارد میکنید، میزان سلامتی شما و دشمنان، تقریباً عمدهی موارد به خوبی به تعادل رسیدهاند تا چالشی که تجربه خواهید کرد، صرفاً محدود به میزان سلامتی بلند و بالای دشمنان نشود. والهالا در زمینهی ارائهی دشمنان هم در سکوی نخست سری اساسینز کرید جای میگیرد و متنوعترین فهرست ممکن را به شما ارائه میدهد. طیف وسیع دشمنان همواره شما را مجاب به تغییر استراتژی در مبارزه میکند. دشمنان گوناگون از ساکسونها و بریتونها گرفته، تا وایکینگها و حیوانات مختلف، هر یک با توجه به جثه و سلاحشان، شما را در سبک متفاوتی از مبارزه به چالش میکشند. همین تنوع باعث میشود پیشبینی زمان پری کردن برایتان مشکل شود، چرا که هر یک از رقبا سرعت وارد آمدن ضرباتشان متفاوت است. Skirmisherها شدیداً سریع هستند، از تمام ضربات پایهی ایوور جاخالی میدهند و باید در پری کردن ضربات بسیار سریعشان دقت زیادی به خرج دهید. مبارزات با حیوانات دستخوش تغییر خاصی نشده جز اینکه میتوانید روی آنها فینیشرهای بیرحمانه اجرا کنید! باسفایتها شاید بهترین بخش والهالا نباشند، اما حقیقتاً قابل قبول هستند. گرچه همهی آنها صرفاً با یک روش شکست خواهند خورد و در این زمینه با خلاقیت خاصی مواجه نخواهید شد.
تنوع از سلاحهای والهالا زبانه میکشد؛ تبرهای کوچک و بزرگ، سپرهای سبک و سنگین، شمشیرهای بلند، نیزه، پتک، خنجر و هر سلاحی که به عنوان یک وایکینگ میتوانید به دست بگیرید، در دایرهی اختیار و انتخاب شما قرار دارد. هر کدام از آنها، هم طراحی جذابی دارند و هم به واسطهی صداگذاری خوب و وزن مبارزات که پیشتر ذکر کردیم، انرژی متفاوتی را به مخاطب القا خواهند کرد. تحول آپگریدها سبب شده تا هر سلاحی را بتوانید به یک سلاح فوقالعاده قدرتمند تبدیل کنید و حتی ظاهر خفنتری به آنها ببخشید. نکتهی جذابتر، تفکیک ضربات سلاحها به هر دو دست است که در عناوین دیگر نیز دیده بودیم و حال Assassin’s Creed Valhalla آن را ضمیمهی مبارزات میکند تا تجربهای هر چه جذابتر تحویلمان دهد. در واقع فقط با دست راست ضربه نخواهید زد و سلاحی که در دست چپتان قرار دارد نیز ضربهی مختص خود را خواهد داشت. با یک تبر در دست راست میتوانید یک نوع ضربه، و در دست چپ نوعی دیگر را اجرا کنید. حال تصور نماید که میتوانید هر سلاحی را با دیگری ترکیب کنید (حتی دو سپر به دست بگیرید و یا هر دو دستتان را با سلاحهای سنگین پر کنید!) و با ترکیب سلاحهای مختلف چقدر خواهید توانست از ابزارهای رزم مورد علاقهتان بهره ببرید. حتی با باز کردن یکی از اسکیلها این امکان را خواهید داشت که در هر لحظه حتی میان میدان نبرد، سلاحها را میان دست چپ و راست تعویض کنید. این را هم در حاشیه بگویم که شخصیسازی والهالا عمیقتر از پیش شده و به شما اجازه میدهد تا وایکینگ مورد علاقهتان را بسازید. ریش و موی ایوور میتواند بلند، کوتاه، بافتهشده یا حتی کچل باشد. تتوها بسیار جذاب و متنوع هستند و عوض کردن شمایل وایکینگی ایوور تنوع مطلوبی در بازی ایجاد میکند.
تواناییها (Ability) از نقاط عطف مبارزات ادیسی بودند که شدیداً مبارزات را جذاب و نوار آدرنالین را کاربردی میکردند. حال Assassin’s Creed Valhalla پا را فراتر گذاشته و طیف وسیعی از تواناییها و مهارتهای رزم وایکینگها را در قالب ابیلیتی در اختیار مخاطب میگذارد. این بار تواناییها از درخت مهارت (Skill Tree) جدا شدهاند و قرار نیست با Skill Point آنها را باز کنید. بلکه از طریق پیدا کردنِ کتابهای دانش (Books of knowledge) که در سرتاسر بازی پنهان هستند به تواناییها دست پیدا خواهید کرد (در ادامه به آنها خواهیم پرداخت). بعد از گذشت بیش از ۱۵ ساعت بازی که حداقل ۱۰ تا از آنها را پیدا کردید، آنقدر این تواناییها را وسوسهکننده خواهید یافت، که نمیدانید کدام را در لیست چهارتاییِتان جای دهید. هر یک از آنها یک آپگرید هم دارند که با پیدا کردن آن بیش از پیش جذاب و کاربردی خواهند شد. برای مثال با توانایی Rush and Bash میتوانید حریفتان گرفته و به دیوار بکوبید، با پیدا کردن آپگرید آن میتوانید پس از کوبیدن او به دیوار بسته به میزان سلامتیش، سر از تنش جدا کنید! پرش والکری، پرتاب تبر، لگد تییِر، و خشم هلهایم، همه چاشنی خوشطعم مبارزات والهالا خواهند شد. بیراه نیست اگر تواناییها را بهترین بخش مبارزات والهالا بنامیم.

از درخت مهارت غافل نشویم! درخت مهارت والهالا میتواند از بزرگترین درختهای مهارتی باشد که تا به حال دیدهاید و در آن هر چیزی میتوانید بیابید. در کل سه مسیر متفاوت در آن خواهید داشت که با صور فلکی ترسیم شدهاند. با باز شدن هر بخش، بخشهای بعدی آشکار میشوند و هر یک از آنها یک مهارت مرکزی دارند که فقط شامل یک پیشرفت جزئی در میزان سلامتی یا آسیب نیست، بلکه یک ویژگی جدیدتر به گیمپلی ضمیمه میکند یا با اضافه کردن یک نوار آدرنالین بیشتر، تأثیر بسزایی در روند بازی و پیشرفتتان خواهد گذاشت. همچنین مانند گذشته، درخت مهارت والهالا نیز به سه شاخهی کلی تقسیم میشود (خرس، گرگ و کلاغ) که هر شاخهای بر یک استایل گیمپلی تأکید دارد. در درخت مهارت نیز میتوانید تواناییهای جذابی بیابید. سلاحهای افتاده بر زمین را به سمت دشمنان پرت کنید، یا تیر و تبرهایی که به سمتتان پرتاب میشود را با یک انیمیشن جذاب برگشت دهید. همینطور این بخش جایگزین لِوِلبندی سنتی شده، بدین ترتیب که با هر بار رسیدن میزان XP به حد نساب، دو Skill Point دریافت خواهید کرد. هر Skill Pointای که در درخت مهارت خرج شود، به صورت کلی یک واحد قدرت (Power) حساب خواهد شد و میزان کلی قدرت شما، تعیینکنندهی این است که کدام منطقهی بازی هنوز برایتان دشوار و کجا برایتان امکانپذیر است. در واقع دشمنانی که قدرت بیشتری نسبت به شما دارند قرار نیست با یک نوار سلامتی بینهایت، شکستناپذیر باشند. بلکه قابل شکست دادن خواهند بود، اما میزان آسیبی که در صورت برخورد ضربات میبینید، بیشتر از حد معمول است.

مخفیکاری تا سالیانی پیش، به عنوان هویت سری Assassin’s Creed شناخته میشد. پس از آنکه نقش مخفیسازی در اوریجینز و ادیسی کمرنگ و کمرنگتر شد، اکنون Assassin’s Creed Valhalla درصدد احیا کردنِ آن برآمده است. ایوور هیدن بلید در اختیار دارد، میتواند شنلش را به سر بکشد و در محیط و سایهها پنهان شود. Social Stealth بازگشته تا بتوانید همرنگ جماعت شده و از دید دشمنان محفوظ بمانید. میتوانید حواسپرتی ایجاد کنید، به واسطهی یکی از تواناییها خود را به مُردن بزنید و برای مخفیکاری کامل، خلاقیت به خرج دهید. یوبیسافت ملزومات زیادی را برای احیای مخفیکاری در Assassin’s Creed Valhalla به کار میگیرد تا حس و حال اساسین بودن را به اثرش برگرداند. در ادیسی مخفیکاری گاه کاملاً غیرممکن بود. چینش دشمنان در محیطها هیچ زمینهای برای مخفیکاری ایجاد نمیکرد، دشمنان قویتر قابل Assassinate نبودند و بسیاری نکات دیگر که باعث میشد عملاً بیخیال مخفیکاری شوید. والهالا با فراهم آوردن یک ویژگی جدید امکان Assassinate کردن دشمنان قوی را نیز فراهم کرده و با چیدمان خوب دشمنان در محیطها، این امکان را فراهم میکند تا بتوانید سناریو بچینید و بدون دیده شدن کارتان را انجام دهید. همینطور دیگر خبری از عقاب تیزبین که تا کیلومترها دشمنان را برایتان شناسایی میکرد نیست و کلاغ ایوور، سونن جای آن را به همراه تغییرات جدید گرفته است. با سونن نمیتوانید مکان دشمنان را تعیین کنید که از نظر من تغییر مثبتی است و کمتر متکی به این ویژگی خواهید شد. البته هنوز هم دید عقابِ معروف را دارید که این بار Odin’s Sight نام دارد و به کمک آن میتوانید دشمنان و آیتمها را شناسایی کنید. در کل مخفیکاری در والهالا را نه میتوان به اندازهی ادیسی خام و ناکارآمد دانست، و نه مثل گذشته پیچیده و مفصل. اما وجود آن در همین سطح نیز اتفاق مثبتی است.
بیکران و پررمز و راز
مسیر عروج به والهالا از نروژ آغاز میشود. سرزمینی سردسیر با طبیعتی خشن و سرسخت. کوههای سر به فلک کشیده با صخرههایی تیز و زمخت، برف و سرما، نظارهی شفق قطبی در طاق آسمان که در آن مردگان مسیرشان را به مقصد بهشت میپیمایند. نقشهی نروژ نسبتاً بزرگ است، اما اصل ماجرا از انگلستان آغاز میشود. تمام قلمروی انگلستان آنگلوساکسون با همهی زیباییها و جزئیات و اقلیمهای متفاوتش در والهالا وجود دارد و حقیقتاً چیزی که Assassin’s Creed Valhalla ارائه میدهد حداقل برای من، بسیار از اوریجینز و ادیسی جذابتر و کاملتر است. چرا که صرفاً با محیطهایی مشابه یا فقط با تفاوتهای نسبی مواجه نخواهید شد و عمیقاً تفاوت میان مناطق را احساس خواهید کرد. نقشهی انگلستان از یونانی که در ادیسی دیدیم منسجمتر است و سازندگان از رودخانهها و آبراهها در جهت سهولت بازیکن برای جابهجایی با قایق بهرهی خوبی بردهاند. گاه پیمودن مسیر با قایق و گوش دادن به نواها و ترانههای وایکینگی آنقدر لذتبخش است که دوست ندارید به مقصد برسید. اسبسواری نیز به واسطهی فیزیک بهبودیافتهی اسبها و برخی آپگریدها برای آنها، مانند قبل طاقتفرسا نیست و حس و حال خوبی دارد. مرسیا، نورثآمبریا، ایستآنگلیا، کنت، وسکس، ساسکس، اسکس و لندن هر یک با تمام نواحیِشان آمادهی اکتشاف هستند و طیف رنگی هر منطقه از دیگری متمایز است و قرار نیست چشمانتان مثل ادیسی، فقط با یک طیف گرم و جیغ خسته شود
بناهایی را خواهید دید که آوازهی تاریخیِشان به گوش هر کسی خورده است. مانند همیشه یوبیسافت باز هم تبهر بینقصش در به تصویر کشیدن معماری و محیطها را به رخ میکشد و ما را به وجد میآورد. بناها و کلیساهای رمانسک که در میان ویرانههای باقیماندهی حکومت روم ساخته شدهاند، سازههای چوبی باشکوه نروژی و کلبههای وایکینگها، مگالیثهای سالخورده، یوبیسافت در خلق همهی آنها ظرافت بینظیری به خرج داده است. با این وجود هوش مصنوعی فاجعهبار بازی و وضعیت فنی نامطلوب، کاری میکند که از شهرها و محیطهای والهالا احساس پویایی و جریان را دریافت نکنید. در واقع، این انرژی که مردم در حال زندگی در این جهان هستند به شما القا نخواهد شد و این قضیه واقعاً توی ذوق میزند. هوش مصنوعی بد فقط به مردم عادی خلاصه نمیشود و NPCها در طی ماموریتها رفتارهای واقعاً احمقانهای از خود بروز میدهند. گاهی باید راه بیفتند و شما دنبالشان بروید، اما از جایشان تکان نمیخورند و مجبور میشوید بازی را دوباره لود کنید. حتی در مراحل مخفیکاری نیز، NPCها به راحتی از جلوی دشمنان عبور میکنند و هیچکس آنها را نمیبیند. آب و هوای بازی هم عمدتاً یکسان است و همان مواقعی که تغییر میکند هم نه زیبایی خاصی دارد و نه تأثیری در محیط میگذارد.
اگر بخواهم از بخش اسطورهشناسی بازی برایتان بگویم، Assassin’s Creed Valhalla روی دست ادیسی بلند میشود و ما را مستقیم به دو جهان از ۹ جهانِ اسکاندیناوی میبرد، که البته در طی تجربهی ۵۰ ساعتهام هنوز موفق به حضور در یوتنهایم نشدم، اما میدانم که در بازی وجود دارد. یوبیسافت عملاً در خلق ازگارد سنگتمام گذاشته و یک ازگارد باشکوه و پرجزئیات با نقشهای پرمحتوا تحویلمان میدهد که یک آرک داستانی جالب نیز دارد که خود شما را در رأس داستانهای معروفی که شنیدهاید میگذارد. علاقمندان به اسطورهشناسی اسکاندیناوی قرار است به شدت از ازگاردِ خلقشده توسط یوبیسافت لذت ببرند، چرا که از برج هایمدال و پل بایفراست گرفته، تا درخت ایگدراسیل و چاه معروف ازگارد و… همه در آن حضور دارند. اگر نگران این هستید که اسطورهشناسی بازی به واقعگرایی تاریخی اسسینز کرید که همهی ما عاشق آن هستیم لطمه بزند، باید بگویم که مرز میان واقعیت و فانتزی در آن حفظ شده و صرفاً شاهد وقوع این اتفاقات در توهمات ایوور، به کمک معجونِ والکا هستید. البته این بدین معنا نیست که باسفایتهای فرعی در بازی غایب باشند اما آن بُعد فانتزیگونهی خالص، بر خلاف ادیسی مستقیماً در جهان بازی وجود ندارد. برای مثال دختران شاه لیریون؛ کوردلیا، ریگن و گانریل، در جهان والهالا حضور دارند که برگرفته از تراژدی معروف شکسپیر یعنی شاه لیر هستند. به جز دختران لیریون میتوانید به سراغ حیوانات آلفا بروید یا مبارزان کهنهکار و قدرتمند که با نام Lost Drengr در بازی وجود دارند را با افتخار به والهالا بفرستید.
یکی از برجستهترین بخشهای Assassin’s Creed Valhalla زمانی رقم میخورد که به موسیقی فراموشنشدنیش گوش بسپارید. موسیقی همواره از درخشانترین نکات سری Assassin’s Creed بوده و والهالا رسالتش در این باب را به نحو احسن تمام میکند. چیزی که جسپر کید، سارا شکنر و اینار سلویک خلق کردهاند حقیقتاً باشکوه و هنرمندانه است، حال چه نواهای وایکینگی در بزم و رزم باشد و چه موسیقی مدیوال گوشنواز. خارج از بحث موسیقی، صداپیشگان ایوور یعنی مگنس برون و سیسیل استنسپل نیز به خوبی وظیفهشان را انجام دادهاند و صدای ایوور (به خصوص ایوور مؤنث) رضایتبخش است.

Assassin’s Creed Valhalla نقطهای است که یوبیسافت از دنبالهرویِ و الهام مستقیم از امثال ویچر ۳ دست میکشد تا هویتِ منحصربفردِ والهالا در فعالیتهای جانبی را پیدا کند. آنقدر در والهالا کارهای مختلفی برای انجام وجود دارد، که ممکن است چندی از آنها را جا بیندازم. به واسطهی سیستم اکتشاف جدید و فعالیتهای فرعی واقعاً متنوع و جذاب، گشت و گذارِ نقشهی والهالا در ایدهآلترین نقطهی سری Assassin’s Creed و قلهی آن قرار دارد. حال دیگر با بینهایت علامت سوال که عمدهی آنها فعالیتهای تکراری هستند و صرفاً شما را ترغیب به گرایند کردن میکنند، طرف نیستید. قرار نیست Inventory را تا آسمان پر از سلاحهای معمولی و تکراری کنید و همین قضیه سبب میشود تا به معنای واقعی احساس کنید که اکتشاف ارزشش را دارد. در کل شما با سه نوع نقطه (زرد، آبی کمرنگ، سفید) در نقشهی والهالا مواجه خواهید شد؛ نقاط زرد با نام Wealth شناخته میشوند و تمام آیتمها و چیزهای باارزش را میان آنها خواهید جست. سلاح و آیتمهای پوشیدنی، مواد و متریال برای آپگرید تجهیزاتتان و گسترش دهکده، و کتابهای دانش که شامل یک توانایی جدید خواهند شد. به دست آوردن هیچ یک از آنها آسان نیست و اگر بازی بخواهد هوایتان را داشته باشد، فقط باید کلید در را پیدا کنید، یا راهتان را به داخل باز نمایید، در غیر این صورت مجبورید زمین و زمان را برای ورودی جستجو کنید. همینطور هر یک از سلاحها و آیتمهای پوشیدنی که در بازی مییابید کاملاً منحصربفرد هستند و قرار نیست چند آیتم مشابه با لولهای گوناگون در بازی پیدا کنید. مواد و متریالها نیز اصلاً گیجکننده نیستند و خیلی زود متوجه خواهید شد که برای هر کدام باید دنبال چه چیزی بگردید؛ اگر مواد و متریال خام برای ساخت دهکده میخواهید، پس به صومعهها و پایگاههای ساکسونها حمله کنید (همان Raidهای معروف) و با غنائم به دهکده بازگردید. اگر هم برای آپگرید سلاحهایتان نیاز به نیکل یا تنگستن دارید، به سراغ صندوقهای پراکنده در نقشه بروید.

نزدیکترین بخش به مأموریتهای جانبی سنتی، با نقاط آبی کمرنگ و با نام Mystery نمایان میشوند. Mysteryها میتوانند شامل رویدادهای گوناگونی در سرتاسر بازی باشند، و یا یک باسفایت فرعی. رویدادهای فرعی از قانون خاصی پیروی نمیکنند و قرار نیست هر یک از آنها منوی مأموریتها را شلوغ کنند. بلکه در لحظه تکمیل میشوند و بعضی از آنها نیز همان موقع چیزهای جدیدی برایتان به همراه خواهند داشت. در واقع این بخش تنها عاملی است که جهان Assassin’s Creed Valhalla را پویاتر میکند و ممکن است در آن با هر چیزی روبرو شوید. میتوانید دقایقی با بچهها قایمموشک بازی کنید، میتوانید مشکلات زناشویی دو وایکینگ را حل نمایید و گاهی پاداشهای غیرمنتظرهای نیز دریافت میکنید. برای مثال در نورثآنگلیا پسر بچهای را یافتم که گربهاش با او سر ناسازگاری داشت. وقتی گربه در دستان ایوور آرام گرفت، میتوانید پسر بچه و گربهاش را دعوت کنید تا به شما بپیوندد و از آن به بعد گربهی او را در قایقتان خواهید دید! در این میان نیز گاهی، بازی انتخابهایی در ارتباط با شرافت سر راهتان قرار میدهد که واقعاً هیچ تأثیری در بازی نمیگذارند، چون با سیستم شرافتی مثل Red Dead Redemption 2 طرف نیستیم و باشرافت بودن صرفاً خودتان را راضی میکند.
سومین دسته از فعالیتهای جانبی Artifactها هستند. Artifactها در واقع آیتمهای جمعکردنیی هستند که گردآوری آنها برایتان پاداشهایی به همراه خواهد داشت. جمعآوری Artifactهای رومی و تحویل دادن آنها به اوکتاویا در دهکده، طرح تتوهای مختلف که در بلندیها پیدایشان خواهید کرد و برای رسیدن به آنها باید چالشهای پارکور را کامل کنید، طلسمهای پراکنده در جهان بازی و… . فعالیتهای جانبی فقط به این سه دستهای که ذکر کردیم محدود نیستند. مسابقات مشروب خوردن، بازی اورلاگ که حسابی ذهنتان را به چالش خواهد کشید، ماهیگیری که صرفاً تفریح نیست و با تحویل ماهیها به Arth پاداش دریافت خواهید کرد، Flyting که به نظرم جذابترینِ آنهاست و شامل قافیهگویی و حاضرجوابی است. نکتهی جالب دربارهی Flyting این است که هنگام جواب دادن باید به تعداد هجاها، معنی جمله و وزن آن توجه کنید. در قبال بردن در مسابقات Flyting لِوِل کاریزمای شما بالا خواهد رفت که در نقاطی از بازی به کارتان خواهد آمد و به وسیلهی آن میتوانید با گفتن جملات تأثیرگذار و متقاعدکننده، از دست به جیب شدن یا درگیری پرهیز کنید. تمام این فعالیتهای جانبی آنقدر وسوسهکننده و اعتیادآور هستند که گذشتن از کنار آنها برای رسیدن به مراحل داستانی کاری دشوار و غیرممکن است!

یوبیسافت در خلق دهکدهی رِیوناستورپ، سعی کرده تا با الهام از Red Dead Redemption 2، محیطی پویا و در جریان خلق کند و با گستراندن آن، دهکدهای باصفا تحویل مخاطب دهد. در عمل نیز آنها به این مهم دست یافتهاند؛ رِیوناستورپ محل زندگی شما و یارانتان است. به مرور زمان و با جمعآوری منابع مورد نیاز برای ساخت و ساز، میتوانید کلبههای جدید برای افراد و امور مختلف بسازید، دوستان جدید در سرزمین غریبه بیابید و از آنها بهره ببرید. در سربازخانه میتوانید Jomviking بسازید، وایکینگهای جایزهبگیری که خودتان آنها را شخصیسازی میکنید و به خدمه اضافه مینمایید، و همچنین میتوانید آنها را با دیگر بازیکنان به اشتراک بگذارید. با ساخت کلبهی ماهیگیری، چالشهای آن برایتان باز میشود و ریسمان دریافت میکنید. با ساخت کشتیسازی، شخصیسازی کشتی امکانپذیر میشود و بسیاری بخشهای دیگر که هر یک به خوبی تأثیر خود را میگذارند. هر بار که به دهکده برگردید نیز با مأموریتهای فرعی از سمت دوستانتان مواجه خواهید شد که بعضی از آنها واقعاً جذاب و غیرمنتظره هستند و پاداشهای خوبی هم به همراه دارند؛ در مرحلهای با تکلا قارچ توهمزا میخورید که باعث میشود دقایقی دیوانهوار را در عالم توهمات ایوور تجربه کنید. سعی شده تا شخصیتهای دهکده صرفاً چند NPC رندوم نباشند و هر کدام نیمچه پردازشی بشوند که خب نتیجه نسبتاً بد نیست و حال و هوای خوبی ایجاد میکند.
بازی Assassins's Creed Valhalla را میتوان مفصلترین اساسینز کرید ممکن دانست، که در پهنهی وسیع و چشمنواز آن فعالیتهای پرشمار و ارزشمندی برای تجربه دارید که برای انجام دادن همهی آنها حداقل به 100 ساعت زمان نیاز خواهید داشت! البته مشکلاتی نیز گریبانگیر آن هستند که گهگاهی به تجربهتان آسیب خواهند زد، اما والهالا قطعاً یک عنوان وایکینگی مطلوب است که نباید در تجربهی آن شک کنید.

+ جهانی وسیع، متنوع و پرجزئیات
+ سیستم اکتشاف دگرگونشدهی چالشبرانگیز با پاداشهای ارزشمند
+ موسیقی متن مسحورکننده
+ فعالیتهای جانبی خوب و درگیرکننده
+ شخصیتپردازی قابل قبول و استفادهی هوشمندانه از اسطوره
- هوش مصنوعی ضعیف NPCها و عدم پویاییِ بافت مردمی
- سیستم انتخاب سطحی و بها ندادن به انتخابهای بازیکن
- آب و هوای داینامیک در سطح خوبی قرار ندارد و چندان بر محیط تأثیرگذار نیست
بسیار نقد دقیق و خوبی بود و مرسی که به موقع منتشر کردید
مچکرم بابت وقتی که گذاشتید.
ممنون نقد کاملی بود عرفان جان
یه سوال این بازی نسبت به اودیسی خسته کننده هست یا نه بازی درگیر کننده ای
چون من بعد از ۸۰ ساعت گیم پلی اودیسی واقعا ازش خسته شدم و دیگه برام جذابیتی نداشت اینم مثل اونه یا بهتره
والهالا طیف خیلی وسیعتری از فعالیتها رو ارائه میده که به همراه بخش داستانی بلندش، بیشتر از ادیسی سرگرم نگهتون میداره.
مرسی سرعت عمل !
من خیلی اهل گیر دادن به نمره نیستم ولی نکات منفی که در جمع بندی ذکر شد اونقدر ها هم کم اهمیت نیست که بخاطرش این نمره داده شده
-مشکلات فنی عدیده
– هوش مصنوعی ضعیف
– سیستم انتخاب سطحی (موردی که در این سبک بازی ها نقش مهمی رو داره)
اینا هر کدومش اهمیت خاصی دارن
به هر حال ممنون از سرعتی که در ارایه ی نقد بازی داده شد
ممنون که وقت گذاشتید و مطالعه کردید. نکات منفی هر کدوم برجستگی متفاوتی در تجربهی هر شخص دارن. گاهی بهبودهای بازی در قیاس با نسخههای قبل از اون، نوآوری ها و تجربهی کلی از باب روایی میتونه به اندازه ی کافی متقاعدکننده باشه که نکات منفی کم رنگ تر جلوه کنن. و البته همه ی ما یوبیسافت رو میشناسیم و با عناوینش آشنایی داریم، والهالا به عنوان دنبالهی ادیسی و بازی ای با مدت زمان ساخت دو ساله تجربه ی ارزشمندیه که با پچ و آپدیت های آینده بهتر هم میشه.
ببخشید میخواستم بدونم بیورن رویین تن در این بازی حضور داره؟