سالانه بازیهای اکشن – نقشآفرینی زیادی به بازار میآیند که از عناوین شاخص این سبک الگوبرداری کردهاند و با اضافه کردن یک سری نوآوری یا ویژگی جدید، قصد دارند تا خود را متمایز از دیگر بازیها نشان دهند. سبک اکشن – نقشآفرینی ترند اصلی این روزهای دنیای گیم است و سازندگان زیادی بنا به دلایلی واضح، به سراغ انتخاب این سبک برای عناوین جدید خود میروند، خصوصا سازندگان مستقل و استودیوهای جمع و جورتر. استودیوی دک ۱۳ (Deck13) را به خاطر ساخت آثار اکشن – نقشآفرینی همچون Lords of the Fallen و فرنچایز The Surge میشناسیم. بازی جدید آنها یعنی Atlas Fallen هم در سبک مشابه جای میگیرد، اما دیگر یک کلون از Dark Souls نیست و به همین جهت، سمت و سوی متفاوتی را برای خود برگزیده است. در ادامه اتلس فالن، بازی جدید استودیوی دک ۱۳ را بررسی میکنیم پس با پیکسل آرتس همراه باشید.
در حالی که با Lords of the Fallen شاهد یک الگوبرداری مستقیم از دارک سولز بودیم و با The Surge هم این روند به شکلی کمرنگتر و توام با نوآوری بسیار بیشتر تکرار شد، در اتلس فالن اصلا شاهد پیمودن مسیر بازیهای قبلی دک ۱۳ نیستیم. در واقع، اتلس فالن بیش از این که به دارک سولز شبیه باشد، وامدار ویژگیها و حال و هوای بازیهایی مثل Monster Hunter یا حتی Anthem است! بنابراین، با کنار گذاشتن دستاوردهای سولزکلونهای قبلی، دک ۱۳ این بار محصولی را آماده کرده که بیش از هر چیز هویت مستقل خودش را دارد و اگرچه یک بازی انقلابی یا تماما نوآورانه نیست، ولی الگوبرداریهای خود را در ترکیب درست با ایدههای منحصر به فردش، به شکلی مطبوع در اختیار مخاطب قرار میدهد.
با یک بازی اکشن – نقشآفرینی طرف هستیم که گیمپلی بسیار خوبی دارد. شن، عنصری است که در بطن بازی به کار رفته و چه در داستان و چه در گیمپلی بازی تاثیر مهمی دارد. در همان ابتدای بازی و پس از شخصیسازی کاراکتر، شما متوجه میشوید که به قدرتی باستانی برای کنترل شن دست پیدا کردهاید و میتوانید از شن به عنوان اسلحه یا حتی تردد آسانتر استفاده کنید. عنصر شن چه در داستان و چه در گیمپلی نقش مهمی دارد. مثلا، برای تردد در محیطها، شما شنسواری میکنید! بله، چیزی شبیه به موجسواری اما روی شن. از سوی دیگر، قدرتهای وابسته به شن نیز برای از میان برداشتن دشمنان ضروری به حساب میآیند و باید از آنها به درستی استفاده کنید تا دشمنان را از میان بردارید.
الگوبرداری بازی از مانستر هانتر در آنجایی است که بسیاری از دشمنان اصلی بازی، هیولاهای غولپیکری هستند که احتمالا نمونههایی شبیه به آنها را در سری مانستر هانتر دیدهاید. البته، اینجا هیولاهای عظیمالجثه بیشتر از جنس شن هستند یا بهتر است بگوییم خاستگاه آنها از شن است. از طرف دیگر، سیستم لوت کردن برای دسترسی به تجهیزات و امکانات بیشتر نیز همان چاشنی همیشگی بسیاری از بازیهای اکشن – نقشآفرینی است که در اتلس فالن نیز به شکلی کامل پیادهسازی شده است. به لطف طراحی خوب مراحل اصلی و مراحل جانبی، پیشروی در بازی برای آزادسازی آیتمها و تجهیزات بیشتر روند جذابی دارد و به همین جهت، همیشه خود را هنگام تجربه اتلس فالن در شرایطی میبینید که دوست دارید مراحل را یکی پس از دیگری در راستای رسیدن به تجهیزات بهتر و به اصطلاح قویتر شدن در بازی طی کنید. در این بین، ساختار کلی بازی نیز به گونهای است که شما را وادار به تجربه مراحل فرعی نمیکند. اگرچه این ماموریتها هم طراحی خوبی دارند و به صورت کلی، اگر علاقهمند به سبک نقشآفرینی باشید احتمالا به صورت خودکار به دنبال تجربه آنها خواهید رفت، ولی به صورت کلی این که در بازی این احساس را نمیکنید که مجبور به تجربه مراحل فرعی هستید خود نکته مهم و قابل توجهی به شمار میآید.
مبارزات بازی جذابیت زیادی دارند. با توجه به تنوع زرهها و تجهیزات و قابلیتها و همچنین دشمنان، شما همواره خود را درگیر با مبارزاتی میبینید که هم عمق خوبی دارند و هم رنگ تکراری شدن به خود نمیبینند. ضمن این که در نظر داشته باشید که میتوان اتلس فالن را به صورت کوآپ نیز تجربه کرد، و همین مسئله باعث میشود تا گشت و گذار در دنیای وسیع این بازی و مبارزه با هیولاهای شنی و پیش بردن ماموریتهای اصلی و فرعی لذت خاص خود را دارد و لزوما در بازیهای دیگر آن را تجربه نکردهاید.
با این حال، هر چقدر که گیمپلی بازی خوب است، متاسفانه از لحاظ داستانی بازی حرف خاصی برای گفتن ندارد. از خط اصلی داستانی ضعیف گرفته تا روایت ضعیفتر و شخصیتهای حتی به مراتب خستهکنندهتر و دیالوگهای خوابآور، همگی مزید بر علت شدهاند تا از این حیث با یک بازی کاملا فراموششدنی طرف باشیم و نتوان با آن ارتباط کافی را برقرار کرد. شخصیتهای فرعی بازی نیز به هیچ وجه نمیتوانند شما را به وجد بیاورند و تبدیل به همراهانی جالب در این قصه نه چندان جذاب شوند. به صورت کلی، اتلس فالن از حیث داستانی یک تجربه بسیار ضعیف را از خود به جای میگذارد که هیچ جای دفاعی ندارد. حتی نقشآفرینی صداپیشگان هم در این زمینه اثر مثبتی نداشته و متاسفانه از این نظر نیز با یک بازی کاملا معمولی طرف هستیم که حرف خاصی برای گفتن ندارد.
جهان بازی نیز جذابیتهای خاص خود را دارد. به صورت کلی، شاهد تقسیم شدن جهان بازی به ۴ بخش کلی هستیم که هر کدام فعالیتهای خاص خود را برای انجام دارند و از لحاظ بصری و حال و هوا نیز ویژگیهای منحصر به فردی را در خود جای دادهاند. جهان بازی هم خود به عنوان یک مولفه موثر در جلب نظر گیمرها نسبت به این بازی و خصوصا تجربه آن به صورت کوآپ، عملکرد موثری در بازی دارد.
بازی از نظر گرافیکی خیلی قدرتمند نیست و همین مسئله باعث شده تا جهان بازی که از نظر هنری طراحی خوبی دارد، با مدلها و بافتهای ضعیف و بیکیفیت خیلی اجازه خودنمایی نداشته باشد. در سال ۲۰۲۳ استانداردها از لحاظ گرافیکی بالاتر از چیزی است که اتلس فالن به نمایش میگذارد و شاید سازندگان در این زمینه اگر قدرتمندتر عمل کرده بودند، نتیجه نهایی نیز به یادماندنیتر بود. با این حال بازی از لحاظ فنی عملکرد بدی ندارد و این قضیه روی بازی تاثیر خوبی داشته است.
اتلس فالن بازی جالبی است. ترکیب عناصر جالب سبک نقشآفرینی با محیطهای قابل توجه و ماموریتهای فراوان و مبارزات جذاب، باعث شده تا با یک بازی قابل قبول طرف باشیم که اگر چه از حیث داستان و روایت و شخصیتپردازی عملکرد ضعیفی دارد و از نظر بصری هم در حد استانداردهای روز نیست، اما کماکان میتوان با آن سرگرم شد و به خصوص اگر در کنار یکی از دوستانتان آن را تجربه کنید، قطعا میتوانید از آن لذت کافی را ببرید.
ترکیب عناصر جالب سبک نقشآفرینی با محیطهای قابل توجه و ماموریتهای فراوان و مبارزات جذاب، باعث شده تا با یک بازی قابل قبول طرف باشیم که اگر چه از حیث داستان و روایت و شخصیتپردازی عملکرد ضعیفی دارد و از نظر بصری هم در حد استانداردهای روز نیست، اما کماکان میتوان با آن سرگرم شد و به خصوص اگر در کنار یکی از دوستانتان آن را تجربه کنید، قطعا میتوانید از آن لذت کافی را ببرید.
سیستم اعتیادآور ارتقای تجهیزات
مبارزات هیجانانگیز
حالت Co-Op
شخصیتهای فراموششدنی
صداپیشگی نامطلوب
گرافیک فنی به دور از استانداردهای روز