پدیدهی سایبرپانک ۲۰۷۷ بازاری را در صنعت بازیهای رایانه محیا کرده که قبلا بدین شدت مورد اقبال نبود و این به بازی The Ascent کمک کرده است. در واقع عطشی برای اینگونه بازیهای علمی تخیلی به وجود آمده که خود سایبرپانک ۲۰۷۷ نیز با آن همه ادعا نتوانست آن عطش را برطرف کند. از این روی بازیسازهای ریز و درشتی هم از این اتمسفر صنعت بازی استفاده کرده و آثاری با مضامین مشابه را روانه بازار کردهاند. جالبتر این که دیگران از تجربه شکست و آبروریزی سایبرپانک ۲۰۷۷ درس گرفته و قدمهای کوچک اما مطمئنتری را برداشتهاند تا سهمی از بازار را به دست آورند.
بازی The Ascent یک اثر سایبرپانکی است که به وسیله گروهی یازده نفری از توسعه دهندگان ساخته شده. تصمیم اینکه با چه رویکردی به این محصول بپردازیم سخت است. آیا باید آن را با برخی آثار بزرگ مقایسه کنیم یا سطح توقعات خود را در حد یک اثر مستقل نگاه داریم. به نظر نگارنده رویکرد دوم صحیحتر است؛ برخی به خاطر شباهتهای ژانری بازی The Ascent را با سری دیابلو مقایسه میکنند که این ناجوانمردانه است. به نظر میرسد بهتر باشد بازی را به خاطر نوع اکشنی که دارد با عناوین تیراندازی دو آنالوگِ مثل Halo: Spartan Assault مقایسه کرد تا به توانایی و نبوغ سازندههای آن پی برد.
در بازی The Ascent شما نقش یکی از بردههای دنیایی پاد آرمانی را ایفا میکنید. این بردهها indent نامیده میشوند که شرکتهای بزرگی صاحب آنان هستند. بزرگترین این شرکتها که در سیاره Veles فعال است به طور ناگهانی دچار ورشکستگی شده، شورش و جنگ قدرت همهجا را فرا گرفته است. فردی که شما در بازی کنترل می کنید خیلی از خود اراده و شخصیتی ندارد از این رو اصلا به دل نمینشیند. همچنین بازی از منظر روایی داستان قویای ندارد، نه شخصیتهای بازی دلچسب هستند نه پلات داستان چندان هیجانانگیز است. اما سازندهها سرمایهگذاری کلانی روی lore یا همان پسزمینه داستانی کردهاند. در واقع اگر از محدود آدمهایی باشید که lore در آثار نقشآفرینی را میخوانید این بازی برایتان جذاب خواهد بود.
به غیر از پسزمینه داستانی، فضای سازی گرافیکی هم به غوطهور شدن هرچه بیشتر در دنیای غنی بازی یاری رسانده است.دنیایی که توسعه دهنده خلق کرده هم از نظر فنی و هم هنری در نوع خود شاهکار است. بازی یا موتور پایه آنریل ۴ ساخته شده و جزییات در آن بیداد میکند. درست است که زاویه دید شما معمولاً ایزومتریک است اما تمام محیطها به صورت کاملاً سهبعدی طراحی شدهاند به طوری که حتی در میانپردهها دوربین کاملاً مسطح با زاویه دید شخصیتها میشود. البته کارگردانی این میانپردهها خارقالعاده نیست اما با توجه به زاویه دید اصلی بازی کاملاً قابل قبول محسوب میشود. همچنین در مورد طراحی محیط، معمولاً در پسزمینه و حتی بیفایدهترین جاها که به آنان دسترسی ندارید هم ساختمانها و سازههای گوناگونی با حداکثر جزییات قرار گرفتهاند تا تصویر عمق شگفتانگیزی پیدا کند.
یکی دیگر از عناصر گرافیکی که به بازی جلوه خاصی داده نورپردازیهای پررنگ و شدید آن هستند که واقعاً به محیط زندگی بخشیدهاند و مانع میشوند که محیطهای سرد و خشن بازی حوصله سربر شوند. در واقع مانند هر اثر سایبرپانکی دیگری نورهای نئونی اینجا هم نقش مهمی ایفا میکنند. به طور کلی اصلاً به ظاهر بازی نمیخورد که یک اثر مستقل باشد و قطعاً سازنده در زمینههای بصری گل کاشته.
بازی از منظر موسیقی هم بسیار گیراست. موسیقیها طبعاً الکترونیکی هستند؛ شما به طور کلی با دو نوع موسیقی طرف هستید، یکی امبیانسهای آرام بازی و دیگری ریتمهای تندی که هنگام نبرد به گوشتان خواهند خورد. موسیقیها بسیار به قطعات بازیهای اخیر سری Deus Ex شبیه هستند و این نه تنها بد نیست بلکه بسیار هم مطلوب است. چنین ژانر موسیقی کمتر در صنعت بازی تکرار میشود.
اما از مسائل هنری که بگذریم به گیم پلی بازی میرسیم که تمام ایرادات در آن جای گرفتهاند. در یک کلام بازی به قدر کافی اصلاح نشذه یعنی هم با باگ طرف هستیم و هم دوربین بازی بعضی مواقع بد عمل میکند، هم گیم پلی در اواخر بازی کمی تکراری میشود و هم عناصر نقشآفرینی خیلی عمیق نیستند. البته ایرادات ریز بازی به این موارد ختم نمیشوند اما هسته گیم پلی یعنی تیراندازی و نبردها حقیقتاً هیجانانگیز بوده و با توجه به تنوع تسلیحاتی که به تدریج به دست میآورید خیلی درگیر کننده هستند. از طرف دیگر ارتقای کاراکتری که در ابتدای بازی میسازید، دسترسی شما را به قدرتهای ویژه بیشتری فراهم میآورد. از سوی دیگر خرید و فروش تجهیزات یا جستجو در نقشهی نسبتاً وسیع بازی هم برای شما امکانات بیشتری را به ارمغان میآورند. یکی دیگر از ویژگیهای جذاب اکشن بازی قابلیت پناه گرفتن و شلیک از پشت سنگر است که صرفا پیادهسازی آن در بازیای با زاویه دید بالا به پایین قابل تقدیر است. هرچند به علت شلوغ و دیوانهوار بودن مبارزات بازی معمولاً بیشتر در حرکت و جهش به اطراف هستید تا پشت سنگر نشستن.
همانطور که گفتیم بازی نقشه وسیعی دارد که البته میتوان با تاکسی و مترو هم در آن رفتوآمد کرد اما به طور کلی راه رفتن در محیط و حرکت از نقطه الف به ب آن هم به صورت رفت و برگشتی در بازی زیاد اتفاق میافتاد. هرچند شهری که در آن هستید یا حضور انسانها و فضاییهای پر جنب و جوش بسیار زنده به نظر میرسد اما همین راه رفتنهای زیاد به ریتم اکشن بازی مقداری لطمه میزند.
بازی یک ایراد مهم دیگر هم دارد که مشخصاً از نبود یک گروه آزمودن و کنترل کیفیت در زمینه طراحی مراحل سرچشمه میگیرد. مأموریتهایی که در بازی به شما واگذار میشوند واقعاً از نظر میزان سختی نامتعادل هستند. در واقع به جای اینکه مراحل به تدریج سخت شوند به صورت نامنظم سخت یا آسان هستند. بعضی مواقع هم خودِ امری که باید انجام دهید چندان سخت نیست اما مسیر رسیدن به آن پر از دشمنانی است که نمی گذارند از میانشان به این راحتیها عبور کنید.
در نهایت باید بگوییم The Ascent از آن تجربههایی است که بینقص نیست اما مشابهش کمتر پیدا میشود از این رو با تمام خردههایی که میتوان بر آن گرفت ارزش بالایی دارد.
این بازی از آثاری است که بینقص نیست اما مشابهش کمتر پیدا میشود از این رو با تمام خردههایی که میتوان بر آن گرفت ارزش بالایی دارد.
گرافیک فنی و هنری خیره کننده
موسیقیهای مناسب با ژانر بازی
سختی نامتعادل ماموریتها