مسنجر مصداق بارز عبارت «سادگی از مد نمیافتد» است و یک مجال فوقالعاده برای تجدید خاطره با عناوین دههی ۸۰ میلادی. با بررسی بازی The Messenger همراه ما باشید.
معمولا در بحبوحهی بازیهای بزرگ، چندین بازی مستقل را که ارزش بسیار بالایی دارند از یاد میبریم. بهشخصه با وجود علاقهی بسیاری که به دنیای بازیهای مستقل دارم و احترام فوقالعادهای هم برای فعالان آن قائلم، باز هم بعضی اوقات از تجربهی بهموقع عناوین مستقل سرآمد باز میمانم و بعدا هم البته وقتی به سراغ آنها میروم، حسرت میخورم که چرا زودتر آنها را تجربه نکردم. The Messenger دقیقا چنین عنوانی است؛ اثری که بهراحتی میتوانم به آن برچسب عالی بزنم و بگویم که کاش همان موقع که عرضه شده بود، روی پلتفرم پیسی به سراغاش میرفتم. با این حال، هر وقت ماهی را از آب بگیرید تازه است و تجربهی مسنجر در هر زمانی، یک واجب کفایی برای تمام گیمرهایی که به دنبال یک جواهر کوچک در میان خیل عظیمی از بازیهای پرسروصدا میگردند.
مسنجر ادای دینی مستقیم به بازیهای ۸ و ۱۶ بیتی سالیان پیش است. بهطور مثال، میتوان به وضوح رد پای عناوینی چون نسخههای کلاسیک Ninja Gaiden را در این عنوان پیدا کرد و متوجه شد که سازندگان چقدر از این عناوین برای خلق بازیشان الهام گرفتهاند. با یک اکشن پلتفرمر بهشدت کلاسیک طرف هستیم که در طول مراحل آن، باید در محیط به سرعت جا به جا شوید و دشمنان را قلع و قمع کنید تا به باس آن مرحله برسید. آنجا هم وقتی او را شکست دهید، وارد منطقهی بعدی میشوید و اوضاع به همین منوال تا پایان بازی ادامه پیدا میکند. بازی در حالی که روند خیلی پیچیدهای ندارد، ولی بهقدری جذاب است که شما را از همان اولین مرحله تا آخر سر جایتان میخکوب میکند.
جذابیت بیحد و حصر مسنجر آن را تبدیل به یک بازی اعتیادآور کرده که حتی اوقاتی که مشغول به تجربهی آن نیستید هم به مراحل آن فکر میکنید و پیش خودتان برنامهریزی میکنید که فلان مرحله را چطور میتوان دوباره به پایان رساند، با اینکه مراحل بازی خطیتر از آن چیزی هستند که ممکن است فکرش را بکنید، ولی هنوز هم به قدر کافی فرصت برای شما فراهم شده تا تمام سوراخ سمبههای هر مرحله را بگردید و گنجینههای مخفی یا آن آیتم کالکتیبل خاص که به کمک آن میتوان یک جعبه ویژه را در هاب بازی باز کرد، پیدا کنید. با توجه به وجود قابلیت ارتقای تواناییها در بازی، شما تمام تلاش خود را میکنید تا تمام کالکتیبلها را جمع کنید تا بتوانید با آپگرید کردن تواناییها، در این سفر چالشبرانگیز راحتتر زنده بمانید.
نکته اساسی در مورد طراحی مراحل بازی این است که اصولا شما میتوانید برخی از دشمنان را نکشید؛ به این ترتیب که اگر مسیر دیگری را انتخاب کنید دیگر لازم نیست از مسیر دیگر بروید و دشمنانی که در آن مسیر وجود دارند را از بین ببرید ولی بازی ذاتا آنقدری شما را کنجکاو میکند که مدام به این سو و آن سو میروید و همهی دشمنان را از میان برمیدارید و به تمام جاهایی که حس میکنید ممکن است در پس آن یک مکان مخفی پنهان شده باشد سرک میکشید. همین مسئله باعث میشود تا مراحل ارزش تکرار بالاتری داشته باشند و بتوان با اطمینان گفت که میتوان چند بار مسنجر را تجربه کرد و هر بار هم از آن لذت برد.
در این بین حتی ساختار مراحل هم حالتی کلاسیک دارد. شما در طول مرحله با یک سری دشمن روبرو میشوید، با شکست دادن آنها به انتهای یک مرحله میرسید که یک باس آن جا انتظارتان را میکشد. تقریبا هر مرحله یک باس دارد و بهنوعی سختترین دشمن همان مرحله هم است. باسهای بازی، علاوهبر طراحی ظاهری جالب و منحصربهفرد، شخصیتهای جالبی هم دارند و نحوهی اتصال آنها به داستان بازی واقعا قابلتوجه است. هرکدام از آنها پیشزمینهی داستانی خاص خود را دارد و شما واقعا حس میکنید که متعلق به دنیای بازی هستند، نه صرفا یک مانع که بر سر راه شما قرار گرفته تا به مرحلهی بعدی نروید. دیگر نکتهی حائز اهمیت چالشبرانگیز بودن آنهاست.
باسهای مسنجر را نمیتوان راحت از بین برد و باید در هنگام نبرد با آنها زیرکانه عمل کرد، چرا که هر کدام را باید به شیوهای خاص شکست داد. دشمنان حاضر در بازی هم طراحی خوبی دارند ولی شاید بهتر بود که کمیت آنها هم بیشتر مدنظر سازندگان قرار میگرفت و انواع بیشتری از آنها در بازی به کار گرفته میشد. دشمنان بازی به اشکال مختلفی به سمت شما حمله میکنند و از بین بردن هر یک از آنها، نیازمند استراتژی خاص خود است.
شما در حالت عادی یک شمشیر دارید که یک مدل ضربه میزند و البته یک سری خنجر که میتوان آنها را پرتاب کرد، ولی هر به هر دشمن باید تعداد مشخصی ضربه وارد شود تا بمیرد و به همین علت، در ذهن سپردن این نکات به شما کمک زیادی برای تصمیمگیری درست میکند. روند پیشروی در مراحل هم حتی یکسان نیست. گاهی اوقات باید افقی در یک مرحله پیشروی کنید و گاهی اوقات هم عمودی، که این قضیه باعث میشود که مراحل بازی هم متنوع باشند.
داستان مسنجر در مورد نینجایی است که ماموریت پیدا میکند تا یک پیام را به بالای یک کوهستان منتقل کند. به همین علت، به او نام پیامرسان را میدهند. بعد از اینکه او ماموریت خود را با موفقیت انجام میدهد، طی فعل و انفعالاتی به ۵۰۰ سال بعد منتقل میشود و آن جا هم ماموریتی بر دوش او گذاشته میشود.
اتفاقات و مراحل مربوط به زمان شروع داستان بازی به شکل ۸ بیتی و مراحل مربوط به آینده به صورت ۱۶ بیتی هستند. داستان بازی شاید بر خلاف انتظار اولیهی شما، پیچیده هم بهنظر برسد و هرچه که جلوتر میرود، غافلگیرکنندهتر هم میشود. در این بین شاید جذابترین نکتهی بازی، حضور یک شخصیت مکمل شبیه به جادوگر است که در طول ماجرای پیامرسان ما، او را همراهی میکند. این شخصیت با دیالوگهایی که دارد و البته آن شوخطبعی بامزه و منحصر به فرد خود، خیلی سریع شما را تحت تاثیر قرار میدهد.
اگر زیاد با او کل کل کنید، ممکن است با شما بحث فلسفی کند و امکان Skip کردن دیالوگها را هم از شما بگیرد تا تنبیه شوید! او به شما اطلاعات مختلفی در مورد باسّها یا لوکیشنهای بازی میدهد و هر از گاهی هم برایتان یک داستان بامزه یا پندآموز تعریف میکند تا روند بازی از یکنواختی فاصله بگیرد. این شخصیت در یک کلام، فوقالعاده از آب درآمده و هر لحظه سپری کردن زمان با او سرشار از لذت خالص است.
از لحاظ صوتی، بازی عملکرد جالبی دارد. صداگذاری در بازی وجود ندارد و فقط آهنگها هستند که در بین مراحل ۸ و ۱۶ بیتی، تغییر هم میکنند. در مراحل ۸ بیتی آهنگها هم ۸ بیتی و در مراحل ۱۶ بیتی، آنها ۱۶ بیتی هستند. این آهنگها شاید تکراری شوند ولی به هر حال در تداعی کردن نوستالژیهای مربوط به NES و SNES کار خود را به خوبی انجام میدهند. از لحاظ بصری هم بازی یک آلبوم خاطره است و بازیهای همان دوران را برایتان یادآور میشود. ضمن این که با توجه به تنوع محیطی، واقعا بازی از لحاظ بصری کار خود را به خوبی انجام میدهد و به همین علت، بسیار جذاب است.
مسنجر برای من حکم یک جواهر را دارد. در حالی که روز به روز بازیها سعی میکنند با مکانیزمهای پیچیدهتر مخاطب را به وجد بیاورند (و همانقدر که در این زمینه توفیق کسب شده، شکست هم حاصل شده است)، یک بازی مثل مسنجر میآید و با سادگی تمام چنان مخاطب را در خود غرق میکند که انگار جدا شدن از این بازی یک امر نشدنیست. حتی فکرش را هم نکنید که جادوی مسنجر را نادیده بگیرید!
مسنجر برای من حکم یک جواهر را دارد. در حالی که روز به روز بازیها سعی میکنند با مکانیزمهای پیچیدهتر مخاطب را به وجد بیاورند (و همانقدر که در این زمینه توفیق کسب شده، شکست هم حاصل شده است)، یک بازی مثل مسنجر میآید و با سادگی تمام چنان مخاطب را در خود غرق میکند که انگار جدا شدن از این بازی یک امر نشدنیست. حتی فکرش را هم نکنید که جادوی مسنجر را نادیده بگیرید!
گیمپلی جذاب و اعتیادآور
خط داستانی و روایت جالبتوجه
یک شخصیت مکمل شگفتانگیز!